یادداشت های یک جوان انقلابی

راه همت، راهی به وسعت آسمان است، قدم نهادن در این راه، همتی مردانه میخواهد

یادداشت های یک جوان انقلابی

راه همت، راهی به وسعت آسمان است، قدم نهادن در این راه، همتی مردانه میخواهد

اگر انسانهایی که مامور به ایجاد تحول در تاریخ اند از معیارهای عصر خویش تبعیت کنند دیگر تحولی در تاریخ اتفاق نخواهد افتاد. (سید شهیدان اهل قلم)
قلم به دست گرفته ام تا بنویسیم، از حق و حقیقت، شاید به مذاق تلخ بیاید اما سیاه نمایی نمیکنم، مینویسم از آنچه فکر میکنم باید بنویسم، از هر آنچه که دیگران نمی نویسند و یا از بیان آن ابا دارند، مهم نیست که در چشم خلق چگونه دیده شوی، مهم محبوب خالق بودن است. آمده ام تا جزئی از فلقی باشم که پیش از طلوع خورشید عدالت بر پهنه آسمان نشسته است.
دیر یا زود ظهور اتفاق خواهد افتاد، مهم این است که تو در آن چه نقشی داشته باشی و از آن مهمتر این است که بدانی تا حسین نیست مسلم فرمانده کل قواست..

۳۲ مطلب با موضوع «ویژه نامه» ثبت شده است

شهید امیرعباس فضلعلی

شهید امیرعباس فضلعلی

جوان بسیجی و مومن کرجی که جانش را در راه نشر فرهنگ انقلاب اسلامی، در روز جشن پیروزی انقلاب تقدیم نمود

به نام خداوند عشق و خون

و خدایی که همین نزدیک هاست آفرید عشق را و انسان را

بهتر بگویم که آفرید انسان ها را و بار امانت به دوش همین انسان ها نهاده شد

بار امانتی که فقط عده ای آن را به دوش کشیدند و میکشند

و انسانی که شاید بتوان گفت تمام عمر کوتاهش را در انتظار است

انتظار مرگ و نابودی و انتظار مرگ و جاودانگی

و خوشا آنان که با خون خویش عشقشان را اثبات کردند و جاودانه شدند

بگذارید کمی از دوستم بگویم ، فقط خدا میداند که چقدر سخت است از دوستی بگویم که تبسم گرمش پیش چشمانم خودنمایی میکند و خاطره اش جز شیرینی بر کام یادم نمی نشاند. تک تک لحظه هایی را که در هیئت گذراندیم و شب هایی که ماه رمضان را با اشک بر اهل بیت در بیت الزهرا(س) کرج سحر کردیم از یادم نمیرود، حال باید آه سردی بکشم، بنشینم و بگویم: او دیگر نیست، چون اصلا از جنس ماندن نبود، آخر، خاک بالهایش را تکانده بود و خوب میدانی که پرستو رفتنی ست، او نیز چون دیگر پرستو ها پر کشید.

شهید امیر عباس فضلعلی را میگویم، همان جوان پرشور و گمنام انقلابی، او که با لبخند دل سنگ را هم بدست می آورد، او که دوست بود و مربی، او که پای کار بود و مرد جنگ، او که باور داشت جنگ تمام نشده است و او که شنید ندای "هل من ناصر" آقایش را و او که گفت: "لبیک"

هرکس عباس را فقط یک بار دیده بود و سلامش را علیک گفته بود شیفته اش شده بود، آخر قلب مهربان به همه قلب ها راه دارد، حتی به قلب های جزیره ای پل دارد! و عباس انگار آمده بود تا دوست ما باشد، تا لبخندش را دریغ نکند، تا فانوس هدایت باشد، تا عباس باشد.

هشدار!

نگارنده اصلا قصد ندارد که بگوید امیر عباس فضلعلی که بود و چه شد! چون شاید اصلا در توان او و قلمش نباشد. میخواهد بپرسد تو که هستی و چه میشوی!؟

آری، هستند در همین آب و خاک، همین نزدیکی ها، کسانی که با ما نفس میکشند و با ما زندگی میکنند، اما روز و شب ندارند، آرامش و آسایش برایشان تعریف شده نیست، از همه دیرتر میخوابند و از همه زودتر برمیخیزند، حرف نمیزنند و مرد عمل هستند، با فکر آنچه ماندنی ست به فکر دنیا و تعلقاتش نیستند، در دنیا به آنچه فکر نمیکنند "من" است و آنچه برایش زندگی میکنند "رضای حق" است.  بگذار حرف آخر را بزنم، فقط کمی دلشان درد میکند!

قلبت که درد کند، آرام و قرار نداری، دائم به این فکر میکنی که چه کنم؟ چه کنم که مولایم از من راضی باشد؟ چه کنم که شرمنده خون شهدا نشوم؟ چه کنم تا رو سفید در قیامت علی اکبر امام حسین(ع) را زیارت کنم؟ چه کنم تا خودم، خانوادم، دوستانم، دانشگاه و جامعه ام اصلاح شود؟ چگونه نفس زیاده خواهم را بکشم؟ چگونه راه سعادت را پیدا کنم و نشان دیگرانش دهم؟ با خودت دعوا داری! با مردم چون مادری دلسوز و مهربانی ، ریش سفیدی میکنی برای آشتی خلق الله با الله و نیمه شب که به سجاده میرسی خودت را پرت میکنی در آغوش خدا و با چشمان پر از اشک و قلبی لرزان میگویی: خدایا راضی باش و این کم را بپذیر.

آن وقت روضه خوان که روضه میخواند میفهمی امام حسین و حضرت عباس را و عشق را و خون را ...

آن وقت میفهمی اسمت امیر عباس باشد و برای نشر فرهنگ سرخ عاشورایی، دستت قطع بشود و با صورت به روی زمین بیوفتی و در خون خودت دست و پا بزنی یعنی چه ...

بیست و دوم بهمن امسال بنابر یک سری دلایل کاملا شخصی برایم شیرین تر از سالهای دیگر بود تا زمانی که مراسم به پایان رسید، در مسیر برگشت که خبری دنیا را بر سرم واژگون کرد و تلنگری دردناک مرا از خواب غفلت بیدار کرد، عباس پر کشید! و بارانی که بند آمدنی نبود و حس حسادتی که به عباس داشتم وسط داغ رفیق رهایم نمیکرد.

امیر عباس فضلعلی ، سرباز وظیفه و مربی اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان استان البرز و بسیجی پایگاه مسجد امام جعفر صادق (ع) رجایی شهر کرج بود که در روز 22 بهمن امسال در حال آماده سازی غرفه فرهنگی انجمن اسلامی دانش آموزی و تهیه حداقل امکانات یک غرفه، در مسیر  راهپیمایی سالروز پیروزی انقلاب اسلامی در کرج ، دچار حادثه برق گرفتگی شد و به وصال معبود رسید.

آنچه کمتر از همه برای مسئولین ما و خصوصا مسئولین استان البرز اهمیت دارد امر فرهنگ و نشر ارزشهای انقلاب اسلامی است و آنچه بیش از همه شعارهایشان را پر میکند همین امر بی ارزش فرهنگ است. تا جایی که در روز پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به جوانانی که نیروی جوانی خود را در طبق اخلاص گذاشته و به میدان آورده اند تا انقلاب را به نسل جوان جامعه معرفی و به یاد نسل های گذشته انقلاب بیاورند، غرفه هایی اختصاص میدهند که جز چند تکه میله دار بست امکانات دیگری ندارد! و برای تهیه حداقل امکانات مانند برق برای لوازم صوتی و تصویری یک جوان انقلابی پاک که از سرمایه های این انقلاب بود باید جانش را از دست بدهد، داغی بزرگ بر دل مادر و پدرش گذاشته شود، دوستی دلسوز از میانمان برود و در آخر حتی او  را شهید به حساب نیاورند!

چرا بجای اینکه این مسئولین ما باشند که بستر ها را برای فعالیت این جوانان آماده و این نیروهای جوان را به سوی تحقق آرمانهای اصیل انقلاب در جامعه هدایت کنند، کمترین تدبیری برای مشارکت آنان نمی اندیشند و آنان را در محاسباتشان به حساب نمی آورند و حتی  با سهل انگاری برای آنان خطرآفرینی میکنند؟

بدانید که عباس خون پاکش را تقدیم کرد تا بیدار شوند آنانی که خود را به خواب زده اند! عباس خون داد تا ما هم بدانیم، باید برای حفظ این انقلاب تا پای جان جنگید، حتی اگر هیچ کس به فکر نباشد، سنگ اندازی کنند، تهمت بزنند و قدر ندانند، این جنگ ادامه دارد و باور کنید این مسئله را که جنگیدن برای فرهنگ بسیار سخت تر از جنگیدن برای خاک است و این جنگ مرد میخواهد، مرد میدان!

خوشا آنانکه مردانه می میرند و تو ای عزیز خوب می دانی، که تنها کسانی مردانه می میرند که مردانه زیسته باشند. (شهید سید مرتضی آوینی)

تیزر مراسم یاد بود در مسجد امام صادق(ع) کرج

 

  

۱۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۲ ، ۱۷:۳۷
عبد الحسین(ع)

بسم رب الشهدا

به بهانه هفته دفاع مقدس مینویسم، به یاد صفای ساده ی بسیجیای قدیم، به یاد فانوسخه و لباس خاکی و سربند یازهرا(س)، به یاد اون رزمنده هایی که از جای جای همین شهرمون، از لبنیاتی و نجاری و آهنگری تا دانشگاه و مطب و کارخونه، خانواده رو به امان خدا رها میکردن و میرفتن تا تکلیفشونو ادا کنن. یه وقت فکر نکنید همه احساس تکلیف کردن و جونشونو کف دست گرفتن و راهی جبهه ها شدند، نه! همان دوره هم کم بودند انسانهایی که از خود بگذرند، از زندگی شیرین، خانواده و دنیا دل بکنند و تنها به امید رضای خدا در راهی قدم گذارند که جز خطر ره آوردی نداشت و جز جانبازی و شهادت اجری نداشت.

مادر شهید

چه بسیار مادرانی که با چشمان پر از اشک با دست خود کاسه روشنی آب رو پشت سر بچه هاشون به زمین ریختن و چه بسیار نوعروسانی که حتی سه وعده غذایی یک روز رو کنار همسانشون نبودن و چه بسیار بچه هایی که حتی یک بار نتوانستند طعم آغوش گرم پدرانه را بچشند. اینها دستاورد های جنگ بود، جنگی که جورش را شیرمردان حزب الله و خانواده هایشان به دوش کشیدند، دلاورانی که رستم و اسفندیار و اسطوره های داستانهای کهن ایران زمین کم و کوچک اند در برابر صلابت عزم و اراده پولادینشان.

میخواهم بسیجی خطابت کنم، بله با شما هستم! شمایی که قلبت به عشق ایران و ایرانی میزنه، با برد تیم ملی سرتون رو بالا میگیرید و به ایرانی بودن افتخار میکنید و از دیدن رنج هم وطنانتون آروم و قرار ندارید. تا چشمتون به مزار شهدای گمنام میوفته دلتون میلرزه و بی اختیار مسیرتون رو کج میکنید تا یه صلوات و فاتحه هم نثار کسانی کنید که از آرامش و آسایش دنیاشون گذشتند و جونشون رو دادند تا بتونید آسایش امروز رو داشته باشید، درس و دانشگاهشون رو رها کردند تا امروز دانشگاه برید و درس بخونید. بسیجی به کارت و ظواهرش نیست، بسیجی به دله، به قلبی تپنده و گرم که عمل رو باعث میشه، عملی که بوی عشق به وطن میده، عملی که همه انگیزه انجامش رضایت خداست و نه حتی خلق خدا. اگر اینجوری هستی که گفتم پس هیچ فرقی بین تو و بسیجی شهید دفاع مقدس نیست، چون هردو به عشق عزت و سرفرازی ایران و ایرانی، به عشق زنده نگه داشتن اسلام و قرآن و به امید رضای خداوند زندگی میکنید.

دفاع همچنان باقی ست، اگر زمانی جوانان این مرز و بوم تفنگ دست گرفتند و راهی جبهه دفاع از مملکتشون شدند، اگه همه سختی هارو به جون خریدند تا زیر بار ذلت مستکبرین عالم نرند، اگه غیرت به خرج دادند و مثل یه مرد زندگی کوتاهشون رو خرج ما کردند، خواستند یادمون بدن رسم مردونگی رو. امروز دفاع من و تو  از جنس همان دفاع مقدس 31 شهریور 59 است، خاکریز همان خاکریز و دشمن همان دشمن است، همان دشمنی که جز نابودی ایران اسلامی آرزویی در دل ندارد و زمانی با سلاح توپ و خمپاره امروز با سلاح فرهنگی و تحریم و سیاست نیرنگ به میدان جنگ آمده. اما غیرت جوون ایرانی هنوز از جنس غیرت همت و باقری و باکری هاست، هنوز رگ ایثار و از خودگذشتگی تو وجود مسلمون شیعه ایرانی زندست، هنوز جنگ و جبهه و سربند یااباالفضل تموم دنیامونه، امروز شهدا شاهدند که اگر دانشجو هستی، به عشق آبادی باغ مملکتت درس میخونی که با خون جوانان رشیدش آبیاری شده و جون گرفته نه به امید آسایش دو روزه دنیا.

چه خوش گفت سید شهیدان اهل قلم، آقا سید مرتضی آوینی: هزاران سال از آغاز حیات بشر بر این کره‌ی خاکی می‌گذرد و همه‌ی آنان تا به امروز مرده‌اند و ما نیز خواهیم مرد و بر مرگ ما نیز قرن‌ها خواهد گذشت. خوشا آنان که مردانه مرده‌اند و تو ای عزیز، می‌دانی تنها کسانی مردانه می‌میرند که مردانه زیسته باشند.

یادشان گرامی، راهشان پر رهرو باد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۲ ، ۱۵:۴۹
عبد الحسین(ع)

سعید جلیلی

خیلی وقت بود که در انتظار مردی از تبار همت و زین الدین و باکری ها بودیم و در این انتظار سختی های بسیاری را متحمل شدیم و کم زخم زبان نشنیدیم، عده ای با گفتمان دیدید دیدید و عده ای هم با گفتمان بگم بگم در صدد ریشه کن کردن آرمانها، اما گفتمان ناب انقلاب اسلامی امروز با پرچم داری دکتر سعید جلیلی با محوریت مقاومت و عدالت تنها گفتمانی ست که صد در صد منطبق با اصول و مبانی نظام مقدس جمهوری اسلامی و در راستای منویات مقام معظم رهبری و آرمان های امام و شهدا ست و ما بنا به تکلیف شرعی و عقلی خود به کاندید اصلح رای خواهیم داد و نه حتی صالح مقبول. اگر تنها شعارها را بررسی کنید خود قادر به تمییز اصلح از غیر اصلح خواهید بود و صحنه واقعا روشن است البته برای اهل حق. سعید جلیلی تنها آمد، نه به باندهای قدرت متصل است و نه به باندهای ثروت، برای یاری اسلام آمده و آباد کردن همزمان دنیا و آخرت مردم ، خدا را دارد و از هیچ ملامتی نمی هراسد.

بنده به عنوان یک جوان انقلابی حمایت خود از کاندید اصلح ریاست جمهوری دکتر سعید جلیلی اعلام کرده و با تمام توان برای ایشان و گفتمان نابشان رای خواهم ساخت، به امید احیای تفکر ناب انقلاب اسلامی و گفتمان ارزشمند سوم تیر.

برای کسب اطلاع بیشر از سوابق و خصوصیات دکتر جلیلی به وبسایت "ستاد مردمی حیات طیبه" به آدرس http://www.drjalily.com و گروه حیات طیبه در شبکه اجتماعی افسران جنگ نرم به آدرس http://www.afsaran.ir/group/530 مراجعه نمایید.

۱۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۱:۴۳
عبد الحسین(ع)

 

امروز تقریبا در هه محافل مسئله سبک زندگی (Life style) مطرح است، سبک زندگی دانشجویی، سبک زندگی خانوادگی، سبک زندگی اسلامی، سبک زندگی مدرن و.. که پژوهشگران حوزه جامعه شناسی و مطالعات فرهنگی  سبک زندگی درست و ایده آل را بررسی میکنند. شیوه زندگی یا سبک زیستن منعکس کننده گرایش ها، تمایلات، رفتارها، عقاید و ارزش های یک فرد یا جامعه است .میخواهیم در این یادداشت مختصر به دور از تکلف و پیچیدگی های مکاتب خاص سبک زندگی جامعه و خصوصا قشری خاص از جامعه جوانمان را بررسی کنیم. گرچه سبک زندگی ایده آل غیر از غذای کم چرب و کم نمک و پوشش مناسب و.. است و اینها تنها پوسته ظاهری آن است و باید به این مسئله با دید بازتر و کلانتر نگاه کرد، اما در ابتدا از نشانه های ظاهری و عینی سبک زندگی آغاز میکنیم.

امروزه روز در دانشگاه ، خیابان و بازار و در سطح جامعه جوانان را میبینیم، دسته ای از این جوانان بیش از بقیه نظر ما را جلب میکنند و شاید بعضی رفتارهایشان عجیب بنماید. اگر در ظاهر آنها تامل کنیم شاهد یک سبک زندگی خاص هستیم، میخواهیم این سبک زندگی را بررسی کنیم. اغلب این جوانان یک مدل لباس مشابه پوشیده اند، نه به یک رنگ و کاملا مشابه اما به یک سبک، همه این گروه از جوانان یک جور مدل مو ویا یک جور مدل شال و روسری دارند، مثلا همه یک مدل عینک دهه شصتی به چشم دارند، همه این دسته از جوانان یک مدل ریش و سبیل زده اند، همه یک جور دست بند به دست انداخته اند و.. حداقل در هفته چند وعده را از غذاهای فسد فود استفاده میکنند، چند شب را در چایخانه ها و با کشیدن قلیان و استعمال دخانیات سپری میکنند. تقریبا همه آنها میکوشند با توجه به وضع مالی آخرین مدل کوشی همراه داشته باشند، حتی اگر فاصله تولید این مدل جدید و مدلی که آنها خریده اند کمتر از یک ماه باشند و برای خرید مدل جدید مجبور باشند با ضرر زیادی مدل قبلی را بفروشند. برای خرید آخرین محصول یک کمپانی خاص که به تعداد محدود عرضه شده است، حاضر اند به تهران بیایند و پشت در نمایندگی ساعتها در صف بمانند تا اولین افرادی باشند که این مدل را خریده و استفاده میکنند، حتی اگر از 70درصد امکانات این مدل در ایران بی بهره باشند. اکثر آنها رابطه ای با جنس مخالف خود دارند به عنوان رابطه "دوستی دختر و پسر" و الزاماتی که نفس این رابطه برایشان ایجاد میکند، از قرارهای در پارک و ساعتهای سپری شده در کف خیابانهای شهر تا با گوشی همراه در رخت خواب خوابیدن و رد و بدل پیامک تا پاسی از شب، و متاسفانه در برخی موارد ای روابط منجر به روابط نامشروع و خطرناک جنسی میشود. حتما بیش از 90 درصدشان در یک شبکه اجتماعی جهانی عضو هستند وروابطی جدید را در آن تجربه میکنند. البته اینجا مسئله زندگی مجازی و یا زندگی دوم (second life) مطرح میشود که نیازمند مجال بیشتری برای بحث است که بررسی این مسئله را به فرصت دیگری موکول میکنیم.

میگویند دوست دارند متفاوت باشند، به رستوران متفاوت بروند، متفاوت بخورند، متفاوت بپوشند و متفاوت رفتار کنند و متفاوت زندگی کنند، که البته این یکی از اصلی ترین دلایل انتخاب این سبک زندگیست. برای بهتر جا افتادن این موضوع باید گفت دوست ندارند از هم قطاران خود عقب بمانند. چرا من از الگویی پیروی میکنم که هر روز در حال تغییر است تا زودتراز بقیه متفاوت شوم؟ ریشه این تنوع طلبی و علاقه به متفاوت بودن چیست؟ آیا متفاوت بودن یک احساس پایدار در رضایت مندی در خود است؟

میتوان گفت این تنوع طلبی ریشه در حس فرصت طلبی و غریزه کمال جویی انسانها دارد، انسان بیزار است از اینکه حتی یک لحظه فکر کند عمر او هدر میرود، یک روزش شبیه روز قبل است و گذر عمر او را تسلیم خود میکند. مخصوصا در جوان که از یک انرژی و پویایی و انگیزه خاصی در این برهه از زندگانی برخوردار است. همواره میکوشد تا از بقیه بهتر باشد و از عمر خود بهتر استفاده کند.

اما ملاک این برتری چیست؟ میزان را چه کسی انتخاب کرده است؟ انسان در دید چه کسی باید مهم و مورد توجه باشد؟ وقتی این سالها سپری شد و در کهن سالی به دوره جوانی مان نگاه کردیم از خود راضی خواهیم بود؟ اینها سوالات اساسی است که در بررسی سبک زندگی یک جوان مطرح میشود و اگر جواب قابل قبولی برای آن پیدا کرد میتوان گفت سبک درست زندگی کردن را پیدا کرده است.

اما بگذارید برگردیم به سبک زندگی همان دسته از جوانان جامعه ایرانی اسلامی مان که برخی مصداق های  سبک زندگی شان را برشمردیم و البته همه موارد در مورد همه افراد این قشر صدق نمیکند. اسم این سبک از زندگی ، "سبک زندگی آمریکایی" یا American life style  است. سبک زندگی که انسان و کامجویی از همه لذاتی که در ذهنش قابل تصور است را محور همه اعمال و انتخاب ها در زندگی قرار میدهد. سبک زندگی که انجام هر نوع عملی را مباح دانسته و به تعریفی مجوز اباحه گریست. برای شرح و بسط سبک زندگی آمریکایی باید دقیق تر و گسترده تر بحث شود، اما بیاییم کمی تامل کنیم.

در این سبک از زندگی شما نیستید که چیزی را انتخاب میکنید، شما تنها به عنوان یک ربات برنامه ریزی شده، عمر خود را طوری سپری میکنید که برایتان برنامه ریزی شده است، از لحظه هایی که به مدرسه و بعد دانشگاه میروید، چه درسی میخوانید، به چه چیز اهمیت میدهید و به چه چیز بی اعتنائید، چه لباسی و با چه سبکی میپوشید، چه برندی از کالاها را مورد نیاز و یا غیر ضروری و تشریفاتی و کاملا مصرف گرایانه میخرید و جیب چه کسانی را پر میکنید، با چه کسانی و با چه سطح تفکری و با چه جنسیتی چه تعاملاتی دارید، از چه کسانی دوری میکنید و روابطتان را با آنها فیلتر میکنید(من اسمش را میگذارم خود فیلتری مزمن!) ، به چه سایتهایی میروید و در فضای سایبری چگونه وقت میگذرانید، از چه چیز لذت می برید و چگونه تفریح میکنید، نگاهتان به جنس مخالف یک نگاه جنسیست و یا یک نگاه انسانی، آخر هفته خود را کجا و چگونه و با چه کسانی میگذرانید و هزاران هزار لحظه دیگری که در این سبک زندگی جای میگیرد.

دقت کنید! این شما نیستید که انتخاب میکنید، این مد یا فشن است که شما را اداره میکند، سرتان را در گریبانِ فردیت خودتان فرو میبرد و تمام توجهتان را به خودتان و خود دنیایی و زودگذر و فانیتان جلب و متمرکز میکند. مثل هم قطارانی رفتار و زندگی کردن که آنها هم نمیدانند این سبک از زندگی چگونه شد که بر زندگی شان سایه افکند، فقط میدانند که اگر اینگونه که مد میگوید زندگی نکنند برچسب عقب مانده و دور از تمدن میخورند.

اما کمی بایستیم! به حال حاضرمان نگاه کنیم، فکر کنیم. لحظه ای فکر کردنی که در دین اسلام برتر از هزاران سال عبادت به شمار آمده است.

من یک جوان ایرانی هستم، من یک مسلمان هستم، من الگویی جامع برای زندگی کردن دارم، الگو برای زندگی ای که فقط یک بار در اختیار من قرار گرفته است و هیچ تضمینی برای ادامه آن تا کهن سالی نیست. از همه مهتر اینکه بهترین دوران زندگی یک انسان دهه سوم عمر اوست، جوانی من چگونه در حال گذر است؟ عقل من میگوید از الگویی پیروی کن که اطمینان داری از جانب کسی ارائه شده است که هیچ اشتباهی در او راه ندارد و هرچه در این الگو "سبک زندگی اسلامی" به من ارائه کرده است باعث سعادت و توفیق من هم در دنیا و هم در سرای آخرت میشود.

نباید اجازه داد غفلت و هوای نفس و خواهش های نفسانی مارا از تفکر باز دارد، که اگر تفکر کردیم قطعا از کلام خدا و الگویی که در کتاب آسمانی ما "قرآن" توسط پیامبر خاتم(ص) به عنوان آخرین و جامع ترین الگوی زندگی بشری برای تمام بشریت عرضه شده است پیروی خواهیم کرد.

خداوند خالق انسان است و بهتر از هرکس دیگری بر نیازهای انسان و نحوه صحیح پاسخگویی به این نیازها اشراف دارد. ما خود این امر را به خوبی میدانیم ولی شاید هنوز به آن ایمان نداریم. حقیقت دلیل برگزیدن این سبک عجیب زندگی توسط ما از یک سوهراس از تباهی بعد از بریدن از خداوند و الگوی زندگی الهی یعنی اسلام است و از سوی دیگر دل نبریدن از سبک جذاب و نفسانی زندگی آمریکایی است.

تک تک مواردی که در سبک زندگی آمریکایی ذکر شد هم قابل نقد و هم قابل پاسخگویی در سبک زندگی اسلامی است که انشالله در مجال های بعدی به آن خواهیم پرداخت.

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۱ ، ۱۶:۴۲
عبد الحسین(ع)

16 آذر بهانه ی خوبی است تا اندکی درباره دانشجو صحبت کنیم. 16 آذری که پیشینه تاریخی آن برمیگردد به کودتای 28 مرداد و وقایع تلخ پس از آن. زمانی که رژیم کودتا نیرو های نظامی خود را برای سرکوب دانشجویانی که به ورود «دنیس رایت» کاردار جدید انگلیس در 14 آذر 1332 و «نیکسون» معاون وقت رئیس‌جمهور آمریکا به تهران، اعتراض کرده بودند به دانشگاه تهران میفرستد و آنان را به خاک و خون میکشد. به همین خاطر 16 آذر در اذهان نماد مقاومت دانشجویی را به خود اختصاص داد.

همواره در کلام مقام معظم رهبری شاهد توجه و تاکیید به لزوم وجود تشکل های دانشجویی و جریان بیداری دانشجویی بوده ایم. دانشجو باید سیاسی باشد و بداند دور و بر خود و جامعه اش چه میگذرد و اصلا یکی از موارد تحقق مردم سالاری دینی نیز مشارکت دانشجو به صورت فعال و پویا در صحنه است. دانشجو ویژگی هایی دارد که منحصر به دانشجوست و این ویژگی ها در هیچ جا و در هیچ کس یافت نمیشود الا در دانشجو و دانشگاه. سیاسی بودن دانشجو در دانشگاه بدر قالب تشکل های دانشجویی معنا پیدا میکند ، اما این تشکل ها چه ویژگی هایی دارند؟

اولین ویژگی که میتوان برای یک تشکل دانشجویی مفید و تاثیر گذار در جهت بهبودی وضع جامعه برشمرد ویژگی آرمانگرایی در مقابل مصلحت گرایی است. یک جوان دانشجو به دلیل دارا بودن حس و حال جوانی و به زانو درنیامدن در مقابل مشکلات و محدودیت ها همیشه طالب بهترین هاست و برای این بهترین ها محدودیتی نمیبیند، پس آرمانگراست و به آرمانها مینگرد و برای رساندن خود و جامعه به آن آرمانها برنامه میریزد و تلاش میکند. اما از کنار این نکته که جوان هنوز به گناه آلوده نشده و ذات او پاک است نمیتوان به سادگی عبور کرد، چرا که این صداقت جوان است که حرف او را قابل اعتماد میکند، سخن او را فقط از روی دلسوزی به نمایش میگذارد و اینجاست که صداقت در کنار علم مبتنی بر مطالعه میشود ویژگی منحصر به فرد دانشجو و تشکل دانشجویی. یک جوان دانشجو و یک تشکل دانشجویی فارق از وابستگی های حزبی و فقط با تکیه بر مطالعات علمی و با توجه به صداقتی که دارد به تبیین مسائل و احیانا به نقد کشیدن مسئولان و حتی تشویق آنها میپردازد، نه اینکه خود را وام دار به جریانی تصور کند و این سیاسی کاری هارا دخیل در مسائل کند.

شخصا شاهد این بوده ام که در دانشگاه تشکل هایی پر طرفدار تر و پر سروصدا تر بوده اند که دائما با عینک دودی به مسائل اجتماع نگاه کردند و بدون ارائه دادن راه حل های منطقی بر پایه نظر اسلام فقط به سیاه نمایی و نقد غیر دلسوزانه و غرض دار مسئولین پرداخته اند.

نظر شما رو به این فراز از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با دانشجویان دانشگاه تهران در تاریخ 77/2/22 جلب میکنم: «من سه، چهار سال قبل از این گفتم که دانشجویان بایستی سیاسی شوند؛ و بعد هم علیه کسانی که دانشگاه را از سیاست دور کردند، تعبیر تندی کردم. یک سال بعد از آن، یا همان وقت‌ها، در یک اجتماع دانشجویی گفتم که اشتباه نکنید؛ من که می‌گویم فعالیت سیاسی، معنایش این نیست که فعالیت سیاسی حتماً باید علیه دولت، علیه مسئولان و علیه نظام باشد. بعضی از بدخواهان، فعالیت سیاسی را این‌گونه تعبیر می‌کنند. فکر می‌کنند فعالیت سیاسی، یعنی سیاسی‌کاری! این، یک نوع سیاسی‌کاری و یک نوع تقلب است که آدم تصور کند فعالیت سیاسی در دانشگاه، فقط با بد گفتن و با فحاشی کردن و با اهانت کردن به این و آن حاصل می‌شود؛ نه. فعالیت سیاسی، برای پیدا شدن قدرت تحلیل در دانشجوست. این دانشجو اگر قدرت تحلیل سیاسی نداشته باشد، فریب می‌خورد و فریب خوردن دانشجو، درد بزرگی است که تحملش خیلی سخت است.»

دقت در تاریخ این اظهارات یعنی کمتر از یکسال پس از دوم خرداد 76 و در زمان دولت آقای خاتمی این حقیقت را آشکار می‌سازد که موضع رهبری نظام در این‌باره ارتباطی با این یا آن دولت ندارد و یک موضع اصولی است.

عده ای همواره تاکیید افراطی بر آزادی دارند، آزادی بیان. خیلی خوب، پس آزاد باشید، خود را اسیر هواهای نفسانی و جریان های پرهیجان و تنگ نظرانه تقابل با نظام اسلامی قرار ندهید، نمیگویم از کسی دفاع یا کسی را رد کنید فقط میگویم آزاد باشید، ببینید ، فکر کنید و تصمیم بگیرید و نه تحت جَو و همسو با جریانات ناحق ، نظر آنان را بر خود تحمیل کنید، نظر خود را داشته باشید و آنچه که فکر میکنید حق است بگویید.

این جریانهای دانشجویی، این بیداری دانشجویی همیشه بوده و هست و متکی به افراد خاصی نیست، نه قبل از دانشگاه و نه بعد از آن، فقط مخصوص دانشگاه و دانشجوست، پس فرصت را غنیمت شمارید و به عنوان یک دانشجو و فعال سیاسی و نه فعال سیاسی کاری، مستقل و نه بدون وام وام دار حزبی، با مطالعه و تفکر و نه بدون عقل اسیر احساس، نیاز زمانه را بشناسید و قدرت تحلیل خود را بالا ببرید تا در فتنه ها چون بیدی نباشید که طوفان فتنه شما را همسو با خود از جا بکند و ببرد، چون کوه استوار باشید و با دخیل کردن نظر دین ، اخلاقیات و فطرت اظهار نظر کنید و یک دانشجوی سیاسی باشید..

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۱ ، ۱۶:۳۰
عبد الحسین(ع)

تقارن ایام عزای سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله وهفته بسیج را به فال نیک میگریم و قدری از بسیجیان حسینی میگوییم..

آنان که تمام همت و نیرویشان در کف و تمام چشم امیدشان به یک نیم نگاه و عنایتی از جانب مولایشان مهدی(عج) است. آنان که قدمهای استوارشان حتی ذره ای برای غیر خدا به حرکت درنمی آید و الگو از علی اکبر امام حسین(ع) میگیرند. آنان که چشمشان به کلام ولی ست و قدمشان جای قدمهای ولی، نه اندکی جلوتر و نه اندکی عقب تر. حافظان دین خدا هستند و خدا هم حافظ آنان. و آنان که تمام عزمشان این است که در شمار یاران حضرت منتقم قرار گیرند و در زمان ظهور ایشان سرافکنده و شرمسار از غفلتشان در زمان غیبت نباشند.

آنان که مصداق آیه شریفه حِبُهُمْ وَ یُحِبُونَ هستند، خدارا دوست میدارند و خدا هم آنان را دوست دارد. اَذِلَةٍ عَلی المومِنینِ وَ اَعِزَةٍ عَلَی الْکافِرینْ، در برابر مومنان متواضعند و در برابردشمنان سرسخت و استوارند. یُجاهِدونَ فی سَبیلِ الله، تا آخرین قطره خون اهل جهاد و مبارزه اند. وَ لایَخافونَ لَومَةَ لائِمْ اند و از هیچ ملامت سرزنشی ترس ندارند..

بسیجی که شدی ، حامی ولایت و اسلام ناب شدی، اگر پا در میدان مبارزه نهادی سختی هم دارد، زخم زبان هم دارد ، درد و رنج هم دارد، داغ رفیق و دیدن شهادت عزیزترین هایت را هم دارد. اما بسیجی از امام حسین(ع) الگو گرفته است، بسیجی دانش آموز مکتب عاشورا است، جان ناقابل و بی ارزش ما در برابر جان حضرت حسین(ع) و فرزندان و اصحاب پاک او ذره ای در مقابل دریاست اما همانگونه که نقل کرده اند هرچه مصیبت در روز عاشورا بر ایشان سنگین تر میشد چهره ایشان برافروخته تر و آثار شگفتی در امام بیشتر نمایان میشد، چرا که او خدارا میدید و غیر او هیچ.

همانگونه که امام خمینی (ره) فرمودند: بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است که پیروانش بر گلدسته های رفیع آن اذان شهادت و رشادت سر دادند.

رزمندگان بسیجی در دوران دفاع مقدس چه مردانه و گمنام در عرصه حضور پیدا کردند و با خدای خود عهد بستند و با خون خود این عهد را امضا کردند. امروز این نظام مدیون بسیج و بسیجی مدیون خون شهداست.

اما دفاع همچنان باقیست، نه تنها جنگ تمام نشده بلکه با هزاران ظرافت و پیچیدگی بر سر راه جوان بسیجی امروز قرار گرفته است. امروز تمام ابر قدرتها آخرین خشابهایشان را خرج میکنند تا این نظام و این مردم انقلابی را از پای بیاندازند و این وظیفه بسیجی است که به یاری نظام و انقلاب بیاید، این بسیجی است که با حضور فعال خود در جامعه و دانشگاه و مسجد، با حضور در بین مردم و تبیین مسائل روشنگری کنید. اما لازمه اینکه یک جوان بسیجی قادر به انجام این وظایف باشد این است که اول در جهاد اکبر پیروز باشد. اول میدان مبارزه با نفس را دریابد، که اگر اینچنین شد جهاد در میدانهای بعدی سهل و آسان است و این خداست که یار و یاور مومنان است و وعده خدا حق و پیروزی ازآن متقین است.

اشتباه نشود! منظور این نیست که خود را در اتاق محبوس کنیم و تا در این جهاد پیروز نشدیم دست از انجام وظیفه خود به عنوان یک بسیجی برداریم. جهاد اکبر در همین حضور فعال است که باید خود را نشان دهد، در رویارویی با جامعه ، در حین انجام وظیفه ، همان جایی که ممکن است پا لغزش کند، همانجا که امری پیش می آید و بر سر دوراهی کار برای خدا و کار برای غیر خدا میماند، همانجا که اولویت ها را انتخاب یا فروگذار میکند، همانجا که بین سیاهچال شبهه و جنگ روانی دشمن و امر ولی میماند، همانجا که بین جان عزیزش و جان اسلام و ولایت گیر میکند. اینجاست که جهاد اکبر معنا پیدا میکند و باید پا بر سر نفس بگذارد و اسلام را ، اسلام را دریابد و از خود بگذرد..

الحمدلله بسیج در این سالهای پس از انقلاب دستاوردهای بزرگ و کارنامه درخشانی داشته، اما هرگز نباید دچا آفت غرور و خودبزرگ بینی شد و حتی درجامعه خود را از مردم جدا دانست، ما جزئی از مردم هستیم و هرکسی که تفکرش تفکر اسلام و راهش راه ولایت است یک بسیجی است و بسیجی بودن به ثبت نام در این سازمان نیست. هر پیروزی و موفقیتی که در این راه حاصل شد از خدا باید دانست و هر اشتباه و خطایی حاصل کم کاری و کم توجهی ماست. و نکته ای که بسیار مهم است این است که تمام توان ما و هستی ما بدست خداست، هرگز نباید نا امید بود ، همیشه باید آنچه که فکر میکنیم درست است را انجام دهیم و نتیجه را به خداوند واگذار کنیم، قطعا اگر کار از روی اخلاص و فقط برای خدا باشد نصر خدا شامل حالمان خواهد شد.

مقام معظم رهبری نیز در دیدار اخیر خود با بسیجیان فرمودند: وجود بسیج یکى از معجزات انقلاب است. این ابتکار امام بزرگوار ما، آگاهى او را، حکمت او را، اتصال دل نورانى او را به اراده‌ى الهى، به حکمت الهى، نشان میدهد. بسیج یک پایه‌ى مستحکمى براى انقلاب شد.

همینطور که خود را پاک نگه میداریم باید به پاک ماندن مجموعه بسیج بسیار بیشتر اهمیت بدهیم. این به معنی دفع نیست. جذب کنیم جوانان رو، چرا که اگر بسیجی نشد و فکر و ذهنش به سمت رهنمودهای اسلام و ولایت جهت دار نشد در طوفان بلایای آخر الزمان از دست میرود، اما باید این ما باشیم که روی جوانان و خصوصا نوجوانان اثر می گذاریم و اجازه ندهیم فردی با فکر مسموم وارد مجموعه شود و بقیه را هم مسموم کند. جذب همراه با تربیت و فرهنگ سازی فرهنگ بسیجی و فرهنگ جهادی. در بسیج نباید منتظر ماند تا کسی چیزی یادمان دهد، باید خودمان در تکاپو باشیم و با مطالعه و کار جهادی خودمان و درکنار آن دوستان و همرزمانمان را بالا بکشیم و روحمان را متعالی کنیم.

حال ممکن است فردی با برخی از آفات در کسوت بسیجی وارد شود، برخورد سلیقه ای کند، خلاف شئونات اسلام و تفکر بسیجی رفتار کند، نباید دلسر شد، نباید عقب کشید، تا آنجا که ممکن است باید در اسلاح این افراد کوشید و اگر نتیجه نداد و به جایی رسید که دیگر به بدنامی بسیج و بسیجی می انجامید راه حل های خودش را دارد که باید پای اینگونه افراد از بسیج بریده شود.

شناخت و عمل به اولویت ها باید مهمترین هدف یک جوان بسیجی باشد، امروز مهمترین اولویت یک جوان بسیجی باید جهاد در عرصه علم و حضور فعال در دانشگاه باشد، این یک ضعف است در مجموعه بسیج که میدانهای حساسی چون دانشگاه رو کمتر مورد توجه قرار داده است. دانشمندان ما، نخبگان علمی ما باید از بسیجیان و متعهدان به نظام و انقلاب اسلامی باشد. نباید اجازه داد افرادی که هیچ گونه اعتقادی به اسلام و نظام جمهوری اسلامی ندارند بهترین دانشگاههای کشور را فتح کنند و بعد از اتمام تحصیل و استفاده از بهترین ظرفیت های نظام راهی خدمت رسانی به دشمنان قسم خورده این انقلاب شوند. امروز اولیت اصلی یک جوان بسیجی جهاد علمی و بهترین بودن در این زمینه است. نماز جمعه ای که یک نخبه علمی بسیجی میخواند، هیئتی که میرود، نصیحتی که میکند، هر رفتار ارزشی که انجام میدهد همه اش تبلیغ است و خدمتی که او با این تبلیغ به اسلام میکند به جرات میگویم که یک روحانی و مبلغ دینی نمیتواند انجام دهد.

انشالله که تمام فعالیتهای ما در زمان غیبت مولایمان مهدی(عج) مورد قبول درگاه حق تعالی قرار گیرد و مورد تایید و مقدمه ساز ظهور مولایمان قرار باشد. آیت الله جوادی آملی میفرمایند: کسی که بسیجی نیست و تفکر بسیجی ندارد اصلا منتظر ظهور نیست.

برخیز برادر، برخیز! قافله ی کربلا روانه است و آواز جرس که از باطن ملکوتی انسان بر می آید، عشاق حرم را فرا می خواند. اما برادر، می دانی که حب حسین (علیه السلام) در دلی بیدار می شود که از خود و آنچه دوست دارد در راه خدا گذشته باشد. بسیجی عاشق کربلاست، و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نام ها.نه، کربلا حرم حق است و هیچ کس را جز یاران امام حسین(علیه-السلام) راهی به سوی حقیقت نیست. کربلا، ما را نیز در خیل کربلاییان بپذیر. ما می آییم تا برخاک تو بوسه زنیم و آنگاه روانه دیار قدس شویم. (سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی)

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۱ ، ۱۵:۱۵
عبد الحسین(ع)

عَنِ الرَّیَّانِ بْنِ شَبِیبٍ عَنِ الرِّضَا ع فِی حَدِیثٍ أَنَّهُ قَالَ لَهُ:

یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ‏ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع فَإِنَّهُ ذُبِحَ کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ رَجُلًا مَا لَهُمْ فِی الْأَرْضِ شَبِیهُونَ وَ لَقَدْ بَکَتِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ …
إِلَی أَنْ قَالَ:
یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ بَکَیْتَ عَلَی الْحُسَیْنِ ع حَتَّی تَصِیرَ دُمُوعُکَ عَلَی خَدَّیْکَ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِیراً کَانَ أَوْ کَبِیراً قَلِیلًا کَانَ أَوْ کَثِیراً.
یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَلْقَی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا ذَنْبَ عَلَیْکَ فَزُرِ الْحُسَیْنَ ع.
یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَسْکُنَ الْغُرَفَ الْمَبْنِیَّةَ فِی الْجَنَّةِ مَعَ النَّبِیِّ وَ آلِهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِمْ فَالْعَنْ قَتَلَةَ الْحُسَیْنِ.
یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ یَکُونَ لَکَ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلُ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَیْنِ فَقُلْ مَتَی مَا ذَکَرْتَهُ یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً.
یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَکُونَ مَعَنَا فِی الدَّرَجَاتِ الْعُلَی مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَیْکَ بِوَلَایَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ
وسائل‏الشیعة ج : 13 ص: 503


از ریان ابن شبیب از حضرت رضا علیه السلام در حدیثی آمده است که ایشان به او فرمودند:

ابن شبیب، اگر برای چیزی گریه­ات گرفت برای حسین بن علی علیه السلام گریه کن چرا که او را سر بریدند همانگونه که گوسفند را ذبح می­کنند و همراه او هجده نفر از اهل بیتش که در زمین مانندی نداشتند، کشته شدند. و یقیناً آسمان­های هفت­گانه و زمین­ها برای کشته شدنش گریه کردند…
تا آن­جا که فرمودند:
ابن شبیب، اگر برای حسین علیه السلام گریه کردی آن­قدر که اشک­هایت بر گونه­ات جاری شد، خداوند تمام گناهانی که مرتکب شده­ای، کوچک یا بزرگ، کم یا زیاد، را می­آمرزد.
ابن شبیب، اگر شادمانی تو در این است که خداوند، عزوجل، را ملاقات کنی در حالی که هیچ گناهی نداری، حسین علیه السلام را زیارت کن.
ابن شبیب، اگر شادمانی تو در این است که در اتاق­ها ساخته شده در بهشت با پیامبر و آل او، صلی الله علیهم، ساکن شوی، قاتلین حسین علیه السلام را لعن کن.
ابن شبیب، اگر شادمانی تو در این است که ثوابی برای تو باشدمانند ثوابی کسی که با حسین شهید شده است، وقتی او را یاد کردی بگو: «یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً» (ای کاش با ایشان بودم و به رستگاری بزرگی می­رسیدم).
ابن شبیب، اگر شادمانی تو در این است که با ما در درجات بالای بهشت باشی، به اندوه ما اندوهگین باش و به شادی ما شادمان باش و بر تو باد ولایت ما که اگر کسی سنگی را هم دوست داشته باشد، خداوند او را با آن سنگ محشور می­کند.
ای دستگیر صبح قیامت سرم فدات/ هم خانواده هم پدر و مادرم فدات

ای مهربانترین کرم سفره ی گدا/ یا ایها الرئوفی و یا ایها الرضا

ای لطف بی نهایت شبهای زائران/ یکبار ما ، سه بار شما ، پیش ما بیا

با گریه های توست اگر گریه می کنیم/ ای روضه خوان گریه ی ابن شبیب ها

یابن شبیب گریه فقط بر غم حسین/ یابن شبیب گریه فقط بهر کربلا

یابن شبیب جد مرا سر بریده اند/ پیش نگاه عمه ما سر بریده اند

علی اکبر لطیفیان

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۱ ، ۱۱:۴۸
عبد الحسین(ع)

 

چندی است که شاهد بی بصیرتی عده ای از مسئولین نظام بودیم، مملکت را با این همه مشکل و در اوج جنگ سیاسی و اقتصادی با تمام دنیا رها کرده اند و به مجادله با یکدیگر میپردازند.

مردم قهرمان ایران مشکلات اقتصادی را میتوانند تحمل کنند، کم و کاستی ها را میتوانند تحمل کنند، جنگ و مشکلات تحمیلی بیگانگان را میتوانند تحمل کنند، تا زمانی که دلسوزی مسئولین نظام را ببینند نه اینکه دلسوزی نمی بینند بلکه شاهد مجادله های سیاسی و دعواهای مسئولین هم باشند!

باز هم لازم شد مردم به مسئولان درس بصیرت و موقع شناسی بدهند، باز هم باید شاهد خون دل خوردن رهبر دلسوز و فرزانه انقلاب باشیم، باز هم باید شاهد سر دادن فریاد "این عمار؟" باشیم. پس کی درس میگیریم از این تاریخ انقلاب، آیندگان از رفتار امروز شما چه قضاوتی درباره عملکردها خواهند داشت؟

امروز که تمام دنیا چشم به ایران اسلامی دوخته و عده ای آرزوی سربلندی و عده ای با تمام قوا در تلاش سرنگونی آن هستند، امروز که یک پای تمام معادلات دنیا مسئله ایران است و امروز که دعوای دو نامزد انتخابات آمریکا این است که امروز به ایران حمله کنیم یا فردا ، آیا مهمترین کار بر زمین مانده ما دعوا با یکدیگر است؟

به قول حاج سعید، مردم با هم متحدند و تا پای جان پای نظامی که برایش خون دادند ایستاده اند، شما به فکر حل دعواها و مشکلات خودتان باشید!

همانطور که در بیانات دیروز صبح رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمعی از دانش آموزان و دانشجویان به مناسبت 13آبان شاهد بودیم، ایشان تاکیید بر حفظ وحدت مسئولین داشتند و به ایشان هشدار دادند که از کشاندن دعواهای خود به میان مردم شدیدا پرهیز کنند و خوراک تبلیغاتی و رسانه ای به دست معاندین نظام و انقلاب ندهند.

این بار هم ما از حضرت امام خامنه ای(حفظه الله) معیار گرفتیم، از این پس همه را با این خط کش و میزان میسنجیم، تمام مسئولین را، اگر مترشان به متر خائن آمد با صراحت خیانت کارشان میخوانیم. مسئولین نسبتا محترم! مواظب باشید خائن خوانده نشوید!

رهبر معظم انقلاب فرمودند:

اختلافات مضر است. هم اختلافات بین مسئولین مضر است؛ هم بدتر از آن، کشاندن اختلاف میان مردم مضر است. این را من به مسئولین، به رؤساى محترم هشدار میدهم. من از رؤساى قوا حمایت کردم، باز هم حمایت میکنم - مسئولند، باید کمکشان کرد - اما به آنها هشدار میدهم، مراقب باشند. نه اینکه این نامهنگارىها خیلى مهم باشد؛ نه، صد تا نامه بنویسند؛ کار خودشان را بکنند، اختلافات را به میان مردم نکشانند، چیزهاى جزئى را مایهى جنجال و هیاهو و استفادهى تبلیغاتى دشمن و خوراک تبلیغاتى رادیوهاى بیگانه و تلویزیونهاى بیگانه نکنند، صد تا نامه بنویسند؛ نامه اهمیتى ندارد. مهم این است که همهى ما بدانیم مسئولیتی داریم، همهى ما بدانیم موقعیت حساسى داریم.


اختلافات را نباید علنى کرد؛ اختلافات را نباید به مردم کشاند؛ احساسات مردم را نباید در جهت ایجاد اختلاف تحریک کرد. از امروز تا روز انتخابات، هر کسى احساسات مردم را در جهت ایجاد اختلاف به کار بگیرد، قطعاً به کشور خیانت کرده است. (91/8/10)

این را هم تمام دنیا بداند که حماسه نهم دی هر لحظه و هر آن تکرار شدنی است، مردم به پای رهبرشان به پای نظامشان سر میدهند ولی هرگز نمیگذارند حرف ولی روی زمین بماند.

والسلام و نامه تمام..

لینک مطلب در: افسران

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۱ ، ۰۰:۴۰
عبد الحسین(ع)

بسم رب سیدنا المهدی

چگونه به قلم بیاورم عشق را؟ چگونه بگویم از اشکی که بند نمی آید؟ چگونه بگویم از سینه ای که تنگ است؟ چگونه بگویم از قلبی که تند میزند؟ چگونه ؟

توفیق که نداشتیم برای نفس زدن در هوایی که یار نفس میزد اما تصاویر برایم فخر میفروشند و نشانم میدهند علی اکبران امام را، چه صورت های نورانی داشتند که از سیرت هایی پاک خبر میداد.. چه گونه های خیسی داشتند که از قلبی پاک و مشتاق خبر میداد.. چه روح بلند و جان سبکی داشتند که از عشق به شهادت خبر میداد.. چه مشت های سنگینی داشتند که از خشمی پولادین خبر میداد.. چه صدای مهربانی داشتند که از حب یار خبر میداد..

و چه عاشقانه صدا میزدند، یا سیدنا المهدی و نگاه به نائب المهدی میدوختند...

اینان اند نسل مقداد و ابوذر و سلمان ها برای علی(ع) ، اینان اند نسل همت و باکری و مصطفی چمران هابرای پیر خمین و اینان اند نسل علی محمدی، رضایی نژاد ، شهریاری و مصطفی روشن ها برای سید علی..

اگر دیروز سنگرشان از جنس خاک و خاکریز و سلاحشان از جنس تفنگ و گلوله بود امروز سنگرشان از جنس مدرسه و دانشگاه و سلاحشان از جنس کتاب و کاغذ و قلم است، دیروز دشمنشان رو در رو به پیکار آمده بود و امروز با خنجر برهنه در تاریکی وهمش در انتظار فرصتی برای خنجر از پس زدن است، دشمن هنوز همان دشمن و جبهه همان جبهه است. هنوز هم فرمانده کل قوا علی ست..

هنوز پناهشان دل شب و نافله عشق است، هنوز با یک نگاه به روی نائب المهدی گل از گلشان میشکفد و اشک شوقشان بند نمی آید. هنوز در انتظار فتح بابی برای شهادت نشسته اند و یک آن از مجاهدت نمینشینند. هنوز قلبی به وسعت دریا دارند و دین همچو آتشی در کف دست. هنوز با رمز یازهرا به دل دشمن میزنند و با رمز یاعلی اکبر جان میدهند..

هنوز عاشقانه ندای یا سیدنا المهدی در انتظار فرج طبیب الزهرا(س) و دیدار طلعت رشید یار سر میدهند...

خوش گفت سید شهیدان اهل قلم ، آری این دیار بار دیگر میزبان قدوم مبارکی است که راه تاریخ را به سوی نور می‌گشایند: حزب الله؛ مردانی که تندباد عواصف آنان را نمی‌لرزاند، از جنگ خسته نمی‌شوند، ترسی به دل راه نمی‌دهند، بر خدا توکل می‌کنند و عاقبت نیز از آن متقین است.

اسوه‌ی حزب الله ابوالفضل العباس (ع) است و درس وفاداری را از او آموخته‌اند. وقتی با این جوانان سخن از عباس می‌گویی، در دل خود جراحتی هزار و چند صد ساله را باز می‌یابند که هنوز به خون تازه آغشته است؛ جراحت کربلا را می‌گویم.

اکنون وعده‌ی خداوند تحقق یافته است و قومی را مبعوث ساخته که محبوب او هستند و او نیز محبوب آنهاست، و چه چیزی خوش‌تر از ملامتی که در راه محبوب کشند؟ آماده شو برادر، جراحت کربلا هنوز هم تازه است و تا آن خونخواه مقتول کربلا نیاید، این جراحت التیام نمی‌پذیرد.

آری، اگر می‌خواهی که حزب الله را بشناسی اینچنین بشناس: او اهل ولایت است، عاشق امام حسین (ع) است و از مرگ نمی‌هراسد. سلام بر حزب الله.

بسیجی عاشق کربلاست و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نام‌ها. نه، کربلا حرم حق است و هیچ‌کس را جز یاران امام حسین (ع) راهی به سوی حقیقت نیست.
کربلا، ما را نیز در خیل کربلاییان بپذیر. ما می‌آییم تا بر خاک تو بوسه زنیم و آن‌گاه روانه‌ی دیار قدس شویم.

 خداوندا به ما آنچنان سطحی از بینش و بصیرت عنایت فرما تا جبهه حق را در طوفان بلایا و فتنه ها گم نکنیم، تا پای جان به پای اسلام بایستیم و حسین زمان را تنها نگذاریم، اگر امروز به قافله کربلا نرسیدیم فردا سر حسین بر نی را به تماشا خواهیم نشست.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۱ ، ۲۱:۳۸
عبد الحسین(ع)

آفا جان در را باز کن ، نوکرت آمده..

همان نوکر همیشگی، همان کلاغ روسیاه..

آقا گوشه صحن گوهرشادت رو به خورشید گرما بخش یخ دلها، به اندازه یک امین الله برای ما جا هست؟

ارباب! کودک دلم باز گریه کنان، آزرده از زمین به حریم آسمانی تو پناه آورده، راهم بده و باز شرمنده ام کن آقا.

هرچقدر فکر میکنم، اربابی به مهربانی تو نمیشناسم، اما..

خیلی نمک نشناسم ، نه!؟ حداقلش دلم خوش است از دلم خبرداری، میدانی تخت سلطان دلم ازآن کیست...

آقا آن قدیم ها یادت هست؟ آن موقع که دلم خاکستری نبود، همان موقع که با پا گذاشتن به روی سنگ فرشهای حرم زیبایت هوای سرسره بازی به سرم میزدو..

آقا یادت هست حرز جوادتان را به من هدیه دادی؟ از همان بچگی سربه هوا بودم..

آنقدر در حرمت بازی گوشی کردم که گمش کردم..

آقا خیلی به حرز جوادتان نیاز دارم، خیلی..

میشود دوباره لیاقت داشتنش را داشته باشم؟ قول مردانه نمیدهم که گمش نکنم، آخر هنوز بچه ام، مرد نشده ام..

ولی به حرمت نفس های پاک مردانی که در حرمت نفس زدند و راهی شبهای عملیات، به حرمت قدم های استوار شهیدانی که از کنار پنجره فولاد کربلایی شدند ، ، ، خودت مواظب باش دوباره گمش نکنم...

خودت هوایم را داشته باش، دستم را بگیر تا مرد شوم، مرد...

خودت با حسین(ع) آشنایم کردی، خودت مرا دیوانه کربلا تربیت کردی، جواز کرببلایم گیر امضای توست، یا ایهاالرئوف، هوای گدایان را همیشه داری، کنار پنجره فولاد می آیم کربلا گدایی کنم...


ایشالله راهی جنت الرضاییم و شب میلاد حضرت سلطان به یاد همه بچه بسیجیای عشق شهادت هستیم، حلال کنید...

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۱ ، ۲۳:۳۸
عبد الحسین(ع)