یادداشت های یک جوان انقلابی

راه همت، راهی به وسعت آسمان است، قدم نهادن در این راه، همتی مردانه میخواهد

یادداشت های یک جوان انقلابی

راه همت، راهی به وسعت آسمان است، قدم نهادن در این راه، همتی مردانه میخواهد

اگر انسانهایی که مامور به ایجاد تحول در تاریخ اند از معیارهای عصر خویش تبعیت کنند دیگر تحولی در تاریخ اتفاق نخواهد افتاد. (سید شهیدان اهل قلم)
قلم به دست گرفته ام تا بنویسیم، از حق و حقیقت، شاید به مذاق تلخ بیاید اما سیاه نمایی نمیکنم، مینویسم از آنچه فکر میکنم باید بنویسم، از هر آنچه که دیگران نمی نویسند و یا از بیان آن ابا دارند، مهم نیست که در چشم خلق چگونه دیده شوی، مهم محبوب خالق بودن است. آمده ام تا جزئی از فلقی باشم که پیش از طلوع خورشید عدالت بر پهنه آسمان نشسته است.
دیر یا زود ظهور اتفاق خواهد افتاد، مهم این است که تو در آن چه نقشی داشته باشی و از آن مهمتر این است که بدانی تا حسین نیست مسلم فرمانده کل قواست..

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۱ ثبت شده است

یه رفیق دارم اسمش احسانِ، خیلی بچه عجیبیه، انگار از کره مریخ اومده.

چرا؟ الان میگم بهتون..
هر وقت که تو خیابون داریم قدم میزنیم و ،حالا سمت دانشگاه یا مسجد، بهش میگم: احسان! ماشینو نگا..
(عبور یک ماشین آخرین سیستم خارجی مدل بالا خوش رنگ همه چی تموم، که اکثرا هم داخلش منظره خوبی پیدا نمیکنی، فقط خود ماشینو عشقه)
اصلا این بشر انگار احساس و سلیقه نداره، اصلا سرشو نمیچرخونه ماشینو نگاه کنه!
میگم بچه، تو چته، چرا نگاش نمیکنی، نگاه کردنش که دیگه پول نمیخواد.
میگه: برای چی باید به چیزی که اصلا بهش علاقه ندارم نگاه کنم!!
میگم یعنی تو به یه ماشین خوب که رفاه میاره برای آدم علاقه نداری!؟
میگه: چرا، خیلی علاقه دارم، ولی با تجمل مخالفم، من یه ماشین خوب که راحتی بیاره برا خانوادم رو دوست دارم، ولی ماشینی که سمبل تجمل و مصرف گرایی رو دوست ندارم، با پولش 10تا خانواده میتونن این رفاه نسبی رو داشته باشن، 20تا جوون میتونن تشکیل خانواده بدن، 15تا زندانی چک و سفته میتونه آزاد بشه، هزاران فقیر میتونن صاحب لباس و وسایل نو بشن، هزاران هزار مجلس و سفره احسان امام حسین(ع) میتونه بپا بشه ،اونا رفاه نمیخوان که دارن له میشن زیر بار مشکلات؟ آیا فکر نمیکنی که خداوند قسمتی ازحق فقرا رو در مال من قرار داده؟ آیا فکر نمیکنی بعضی ها هم با مالشون مورد امتحان الهی قرار میگیرن؟ آیا نمیدونی یکی از سوالات قیامت اینه که مالت رو در چه راهی خرج کردی؟ آیا خدا رو خوش میاد من اسراف کنم و یه عده شب نون نداشته باشن بخورن؟
اینجاست که من بهش میگم: برو بابا تو هم خولی، خدا شفات بده که تو دنیا یه روز خوش داشته باشی، بیچاره زن و بچت :))
این حرفا رو ولش کنید، بقیه عکس های ماشین های مدل بالای پایتخت رو ببینید در این لینک، درسته نمیخوریم نون گندم ولی حداقل ببینیم دست مردم:)
                                                   گذرموقتی های پایتخت به روایت عکس

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۱ ، ۱۵:۵۱
عبد الحسین(ع)

آفا جان در را باز کن ، نوکرت آمده..

همان نوکر همیشگی، همان کلاغ روسیاه..

آقا گوشه صحن گوهرشادت رو به خورشید گرما بخش یخ دلها، به اندازه یک امین الله برای ما جا هست؟

ارباب! کودک دلم باز گریه کنان، آزرده از زمین به حریم آسمانی تو پناه آورده، راهم بده و باز شرمنده ام کن آقا.

هرچقدر فکر میکنم، اربابی به مهربانی تو نمیشناسم، اما..

خیلی نمک نشناسم ، نه!؟ حداقلش دلم خوش است از دلم خبرداری، میدانی تخت سلطان دلم ازآن کیست...

آقا آن قدیم ها یادت هست؟ آن موقع که دلم خاکستری نبود، همان موقع که با پا گذاشتن به روی سنگ فرشهای حرم زیبایت هوای سرسره بازی به سرم میزدو..

آقا یادت هست حرز جوادتان را به من هدیه دادی؟ از همان بچگی سربه هوا بودم..

آنقدر در حرمت بازی گوشی کردم که گمش کردم..

آقا خیلی به حرز جوادتان نیاز دارم، خیلی..

میشود دوباره لیاقت داشتنش را داشته باشم؟ قول مردانه نمیدهم که گمش نکنم، آخر هنوز بچه ام، مرد نشده ام..

ولی به حرمت نفس های پاک مردانی که در حرمت نفس زدند و راهی شبهای عملیات، به حرمت قدم های استوار شهیدانی که از کنار پنجره فولاد کربلایی شدند ، ، ، خودت مواظب باش دوباره گمش نکنم...

خودت هوایم را داشته باش، دستم را بگیر تا مرد شوم، مرد...

خودت با حسین(ع) آشنایم کردی، خودت مرا دیوانه کربلا تربیت کردی، جواز کرببلایم گیر امضای توست، یا ایهاالرئوف، هوای گدایان را همیشه داری، کنار پنجره فولاد می آیم کربلا گدایی کنم...


ایشالله راهی جنت الرضاییم و شب میلاد حضرت سلطان به یاد همه بچه بسیجیای عشق شهادت هستیم، حلال کنید...

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۱ ، ۲۳:۳۸
عبد الحسین(ع)