یادداشت های یک جوان انقلابی

راه همت، راهی به وسعت آسمان است، قدم نهادن در این راه، همتی مردانه میخواهد

یادداشت های یک جوان انقلابی

راه همت، راهی به وسعت آسمان است، قدم نهادن در این راه، همتی مردانه میخواهد

اگر انسانهایی که مامور به ایجاد تحول در تاریخ اند از معیارهای عصر خویش تبعیت کنند دیگر تحولی در تاریخ اتفاق نخواهد افتاد. (سید شهیدان اهل قلم)
قلم به دست گرفته ام تا بنویسیم، از حق و حقیقت، شاید به مذاق تلخ بیاید اما سیاه نمایی نمیکنم، مینویسم از آنچه فکر میکنم باید بنویسم، از هر آنچه که دیگران نمی نویسند و یا از بیان آن ابا دارند، مهم نیست که در چشم خلق چگونه دیده شوی، مهم محبوب خالق بودن است. آمده ام تا جزئی از فلقی باشم که پیش از طلوع خورشید عدالت بر پهنه آسمان نشسته است.
دیر یا زود ظهور اتفاق خواهد افتاد، مهم این است که تو در آن چه نقشی داشته باشی و از آن مهمتر این است که بدانی تا حسین نیست مسلم فرمانده کل قواست..

۷ مطلب با موضوع «دلنوشته» ثبت شده است

بسم رب سیدنا المهدی

چگونه به قلم بیاورم عشق را؟ چگونه بگویم از اشکی که بند نمی آید؟ چگونه بگویم از سینه ای که تنگ است؟ چگونه بگویم از قلبی که تند میزند؟ چگونه ؟

توفیق که نداشتیم برای نفس زدن در هوایی که یار نفس میزد اما تصاویر برایم فخر میفروشند و نشانم میدهند علی اکبران امام را، چه صورت های نورانی داشتند که از سیرت هایی پاک خبر میداد.. چه گونه های خیسی داشتند که از قلبی پاک و مشتاق خبر میداد.. چه روح بلند و جان سبکی داشتند که از عشق به شهادت خبر میداد.. چه مشت های سنگینی داشتند که از خشمی پولادین خبر میداد.. چه صدای مهربانی داشتند که از حب یار خبر میداد..

و چه عاشقانه صدا میزدند، یا سیدنا المهدی و نگاه به نائب المهدی میدوختند...

اینان اند نسل مقداد و ابوذر و سلمان ها برای علی(ع) ، اینان اند نسل همت و باکری و مصطفی چمران هابرای پیر خمین و اینان اند نسل علی محمدی، رضایی نژاد ، شهریاری و مصطفی روشن ها برای سید علی..

اگر دیروز سنگرشان از جنس خاک و خاکریز و سلاحشان از جنس تفنگ و گلوله بود امروز سنگرشان از جنس مدرسه و دانشگاه و سلاحشان از جنس کتاب و کاغذ و قلم است، دیروز دشمنشان رو در رو به پیکار آمده بود و امروز با خنجر برهنه در تاریکی وهمش در انتظار فرصتی برای خنجر از پس زدن است، دشمن هنوز همان دشمن و جبهه همان جبهه است. هنوز هم فرمانده کل قوا علی ست..

هنوز پناهشان دل شب و نافله عشق است، هنوز با یک نگاه به روی نائب المهدی گل از گلشان میشکفد و اشک شوقشان بند نمی آید. هنوز در انتظار فتح بابی برای شهادت نشسته اند و یک آن از مجاهدت نمینشینند. هنوز قلبی به وسعت دریا دارند و دین همچو آتشی در کف دست. هنوز با رمز یازهرا به دل دشمن میزنند و با رمز یاعلی اکبر جان میدهند..

هنوز عاشقانه ندای یا سیدنا المهدی در انتظار فرج طبیب الزهرا(س) و دیدار طلعت رشید یار سر میدهند...

خوش گفت سید شهیدان اهل قلم ، آری این دیار بار دیگر میزبان قدوم مبارکی است که راه تاریخ را به سوی نور می‌گشایند: حزب الله؛ مردانی که تندباد عواصف آنان را نمی‌لرزاند، از جنگ خسته نمی‌شوند، ترسی به دل راه نمی‌دهند، بر خدا توکل می‌کنند و عاقبت نیز از آن متقین است.

اسوه‌ی حزب الله ابوالفضل العباس (ع) است و درس وفاداری را از او آموخته‌اند. وقتی با این جوانان سخن از عباس می‌گویی، در دل خود جراحتی هزار و چند صد ساله را باز می‌یابند که هنوز به خون تازه آغشته است؛ جراحت کربلا را می‌گویم.

اکنون وعده‌ی خداوند تحقق یافته است و قومی را مبعوث ساخته که محبوب او هستند و او نیز محبوب آنهاست، و چه چیزی خوش‌تر از ملامتی که در راه محبوب کشند؟ آماده شو برادر، جراحت کربلا هنوز هم تازه است و تا آن خونخواه مقتول کربلا نیاید، این جراحت التیام نمی‌پذیرد.

آری، اگر می‌خواهی که حزب الله را بشناسی اینچنین بشناس: او اهل ولایت است، عاشق امام حسین (ع) است و از مرگ نمی‌هراسد. سلام بر حزب الله.

بسیجی عاشق کربلاست و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نام‌ها. نه، کربلا حرم حق است و هیچ‌کس را جز یاران امام حسین (ع) راهی به سوی حقیقت نیست.
کربلا، ما را نیز در خیل کربلاییان بپذیر. ما می‌آییم تا بر خاک تو بوسه زنیم و آن‌گاه روانه‌ی دیار قدس شویم.

 خداوندا به ما آنچنان سطحی از بینش و بصیرت عنایت فرما تا جبهه حق را در طوفان بلایا و فتنه ها گم نکنیم، تا پای جان به پای اسلام بایستیم و حسین زمان را تنها نگذاریم، اگر امروز به قافله کربلا نرسیدیم فردا سر حسین بر نی را به تماشا خواهیم نشست.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۱ ، ۲۱:۳۸
عبد الحسین(ع)

به نام خدا، نامی که هرگز از وجودم دور نیست و پیوسته با یادش آرزوی وصالش را در سر داشتم.

من زنگی را دوست دارم، ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم. از هر آنچه که مرا از خدایم دور میکند، از فریب مادیات متنفرم. علی وار زیستن و علی وار شهید شدن، حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست دارم.

درست حدس زدید، این جملات آسمانی هرگز نمیتونه از زبان آدمی خاکی مثل من که دست و پاش که هیچ ، دلش هم اسیر دنیاست گفته بشه. خالق این جملات زیبا حاج همته، سردار بی سر، عبد مخلصی که با خدای خودش عهد بسته بود مثل مولای غریبش ، مثل کسی که زندگیش در گرو چرخش چشمانش بود از دنیا بره.

وقتی مادر حاجی سر محمد ابراهیم باردار بود قسمتشون میشه برن کربلا. سختیای سفر باعث میشه وقتی میرسن کربلا مادرشون مریض بشه و دکتر میگه که بچه از دست رفته. مادر حاجی میره حرم امام حسین و به آقا میگه: آقا من به عشق شما اینجا اومدم. راضی نشو بچم رو از دست بدم. تو همون احوالات یه گوشه حرم خوابش میبره. تو خواب میبینه حضرت زهرا میاد و یه پسر رو میده دستش و میگه مواظبش باش.

حالا همون آقا که سبب شفای حاجی بوده میخواد که حاجی مثل خودش بی سر از دنیا بره.

دیشب با بچه ها برای سالروز شهادت حاجی یه ایستگاه صلواتی زدیم، چای دارچین و خرما. بیش از این بودجه نداشتیم. ولی کار واسه حاجی دلی بود. بعضی از بچه ها راضی نمیشدن لباس خاکی تن کنن. شاید خجالت میکشیدن، ولی تا گفتم شما رو به شهید همت قسم میدم بپوشید، همشون پوشیدن. شب بیاد ماندنی بود. آخه برا اولین بار بود که برا سالروز شهادت حاجی یه حرکتی میکردیم.

دیشب خیلی داغون شدم. آخه دیشب یکی پرسید به چه مناسبته؟ گفتم سالروز شهادت شهید همت. گفت: همت؟ همت دیگه کیه؟ حاجی شرمنده. مرامت که هیچ، هنوز اسمتم نشناختیم. واقعا تقصیر کیه؟

امشبم شبگروه عمومی پایگاه بود و خوشبختانه با روز شهادت حاجی مصادف شده بود. یکی از راوی های دفاع مقدس که با حاجی تو جبهه بود رو دعوت کردیم. خیلی عالی بود. همه زده بودن زیر گریه. یه جورایی جلسه نور بالا میزد. انگار خود حاجی تو جلسه بود و رو سرمون دست نوازش میکشید.

راوی میگفت حاجی خیلی ماه بود. عین صورتش. میگفت نگاه حاجی تو دل همه بچه ها رسوخ میکرد. میگفت حاجی با نگاهش آدم میساخت.میگفت فقط سر لشگر نبود،وقتی میومد خودش یه لشگر روحیه بود برا بچه ها.

گفت تو خط مقدم زیر فشار شدید بودیم. محسن رضایی به حاجی میگه بمون قرارگاه ، خطرناکه. گفته بود بسیجیام دارن جون میدن ، چجوری بمونم. رفت که نیرو بیاره. روی موتور بود که به قولی خدا چشمای قشنگشو با قابش میبره.

میخوام بگم حاجی جون ، میشه امشب یه نگاهی هم به دل آلوده به دنیای ما کنی؟ ما ها رو هم مثل خودت آسمونی کنی؟

حاجی داغون شدیم از دنیا. داغون شدیم از گناه و منیت. کمکمون کن تا دیگه دنیا رو برا خودمون نخوایم. مثل شما دنیا رو فقط برا امام زمانمون بخوایم.

وقت کردید یه نگاهی به"شب زفاف همت" در آرشیو وبلاگ بندازید.


ببخشید که دیر به دیر سر میزنم. سرم حسابی شلوغه. دعا کنید مشغول به دنیا نباشم.

شادی روح حاج همت صلوات.

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۰ ، ۲۲:۴۸
عبد الحسین(ع)

به عقیده خیلی از صاحب نظران انقلابی ، شعار زدگی از بزرگترین آفت های یک انقلاب است. شعارزدگی یعنی اکثر مسئولین جمهوری اسلامی ایران. شعار زدگی یعنی زبان چرخاندن و نه عمل. شعار زدگی یعنی پنهان کردن کم کاری ها و قصور مسئولین مملکت پشت شعارهای انقلابی.

به کدام سو میرویم؟ وظیفه مسئولین جامعه چیست؟ کار مسئولین شده "همان طور که حضرت آقا فرمودند..." یا   "با توجه به فرموده ی مقام معظم رهبری..." ویا "همان طور که مقام عظمی ولایت تاکید دارند...".

پس عمل چه میشود!؟ عمل به فرموده های این مصباح هدی کجای مسئولیت های شما قرار دارد؟ بر اساس نام گذاری های حکیمانه ی رهبری حرف میزنند ولی عمل نمیبینیم. میگویند سال همت مضاعف ،کار مضاعف اما همت وکار مضاعف نمیبینیم. آنچه بیش از همه به چشم میخورد این اختلاس های بی شرمانه است. چقدر حضرت امام از همان اوایل دوران سازندگی بر مسئله مبارزه با فساد تاکید کردند، حضرت آقا راهکار مبارزه با فساد به مسئولین ارائه کردند. ولی کو گوش شنوا؟ اون از نابسامانی های دوره سازندگی ، اون از آشفته بازار میدان یابی ضد انقلاب و اصلاحات، بعد از این همه دل خون شدن آقا و مردم از مسئولین و دولت، دلمان خوش بود بوی رجائی آمد. اما آقای رجایی2 هم فقط در سطح شعار در دور اول و در سطوح دیگر در دور دوم که یاد آوری آن تجدید خاطرات بد منظر است باقی ماند. کو عامل به دستور ولی؟ بعد میشود گندهایی که بالا می آید و آبروی نظام را میبرد.

کار را به جایی میرسانند که آقا بیاید و درد دل بگوید و گله کند از بی اعتنایی ها. پس کی میخواهیم متوجه بشویم که هستیم و کجای راه؟ آیا راهی که در آن قرار داریم صراط مستقیم است ؟ یا حالا که چشم کل عالم به فرمایشات گرانمایه رهبر انقلاب ماست، ما به عقل ناقص خود تکیه کرده ایم و از خود ایدولوژی ارائه میدهیم.

ای کاش تا دیر نشده بیدار شوند آن غافلان از ولی زمان. دشمن ، دشمنی اش با نظام و قلب تپنده ی آن یعنی ولایت را با هر کاری که میتواند بکند نشان میدهد. اما امان از آن دشمنی که خواه آگاهانه و خواه جاهلانه در لباس دوست و خیرخواه نظام به این انقلاب که ثمره خون شهدا و دعای خیر امام زمان و پرچمدار حقیقی انسانیت در عالم است ضربه میزند.

آگاه باشید که دشمن ما خوب کارش را بلد است و میداند کجای این پیکره را هدف قرار دهد. اما یدالله فوق ایدیهم وبعد این امت حزب الله است که مثل کوه هنوز پشت ولایت است و با روشنگری های این مصباح هدی است که دوست را از دشمن باز شناخته و صراط ،البته از نوع مستقیمش، را با معیار های او که معیار های اسلام ناب محمدی(ص) است به سوی قله های نور و معرفت می پیماید.

در این جمعه که حال و هوایش با جمعه های دیگر متفاوت است و بوی خمینی(ره) میدهد همراه میشویم با امت حزب الله و دوگانه ی آدینه را به امامت عشق اقامه میکنیم و بار دیگر با آرمان های معمار کبیر انقلاب و جانشین بر حقش علی زمان بیعت میکنیم تا مشتی محکم بار دیگر بر دهان دشمنان کور دلش باشیم.


اما بعد: السلام علیک یامظلوم ، یا ابالمهدی

سلام ای حضرت سلطان قلب های عاشق. سلام ای پدر عشق. تو را میخوانم از سر دلدادگی و ارادت به میوه دلت مهدی.  همان که چون امشبی به دستان مبارکش سیراب شدی و با گریه بر غربت و تنهاییش بعد تو غزل خداحافظی را خواندی.

بعد از تو و پاره پاره شدن جگرت به رسم هم نامی ات با عموی غریبت، جگرگوشه ات آواره صحرا و بیابان گرد چادر نشین شد. شاه عالم امکان بخاطر گناهان کبیر من صغیر سر به بیابان نهاده. پس چرا من هنوز زنده ام ونفس میکشم؟ پس چگونه در روضه هایشان نفس میزنم و نوکری میکنم؟ پس چرا زمین دهان باز نمیکند تا مرا در خود فرو برد؟

ای وای! ای وای که یادم نبود بر سر خان کریمانه ی مادرم زهرا نشسته ام و مشمول دعای شفیعه ی دوسرا هستم که با این روسیاهی هنوز نوکری این خانواده را میکنم. راستی نمیدانم با چه رویی شما را مادر خطاب میکنم! شاید شما مادر روسیاهان هم میشوید که این زبان لال نمیشود که به شما بگوید مادر...

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۰ ، ۱۱:۰۰
عبد الحسین(ع)

                  وقتی میان نفس وهوس جنگ می شود                  شیطان دوباره دست به نیرنگ می شود

                  دارد حنای  توبه  و  شرمی   که  داشتم                  پیشت  عزیز  فاطمه  بی رنگ   می شود

                  با  هر   گناه  فاصله  می گیرم   از   شما                  کم کم  وجب دو سه  فرسنگ   می شود

                 آقا ببخش بس که سرم گرم زندگیست                   کمتر   دلم  برای  شما   تنگ   می شود 

                                                                         

  جمعه ها پشت سرهم میان میرن. جمعه برای ما چه روزیه؟ چه احساسی داریم وقتی شب جمعه  می خوایم سرمونو رو بالش بذاریم و بخوابیم؟ چه احساسی داریم وقتی صبح جمعه چشامونو باز میکنیم و این روزو می بینیم؟ چه احساسی داریم وقتی می بینیم خورشید روز جمعه غروب کرده مثل همه جمعه های قبل؟...

آقا ببخش... ببخش مرا که انقدر دیر دلم برای شما تنگ می شود. ای کاش فقط در گیر روز مرگی زندگی  بودم. ای کاش فقط از شما غافل بودم. ولی این غفلت مرا به دره بی پایان گناه می کشاند و جز رشته محکم عشق شما نمی تواند مرا از این هلاکت نجات دهد که به طناب پوسیده دشمن خونی ام به آن فرو رفته ام.

ای کاش این سایه شوم گناه و غفلت روزی از سر زندگی ام کم شود و انوار زیبای خورشید عشق شما آن را روشن کند که آن وقت هر روز من آدینه و لحظه شماری برای وصال است. همت باید کردو دل از این سراب بی پایان دنیا برید و  از سفر غفلت باز گشت.

 تا ببینیم که او غایب نیست و تمام روزها نه فقط جمعه ها و تمام زمین و نه فقط جمکران بوی او را میدهد و ندبه کنان در انتظار وصال اند.

 

                                         

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۰ ، ۱۱:۳۲
عبد الحسین(ع)

امام مهدی علیه‏السلام به جهت قدردانی و وفا نسبت به رشادتهای حضرت عباس علیه‏السلام به این بارگاه ملکوتی تشریف می‏آورند، نمونه زیر گویای این واقعیت می‏باشد: 

فقیه فرزانه آیت الله حاج سید مرتضی لنگرودی فرمود: در حرم مطهر حضرت قمر بنی‏هاشم علیه‏السلام مشغول زیارت بودم، ناگهان دیدم شخصی پشت سر من مشغول زیارت و خطاب به حضرت می‏فرماید: 

 «یا عمی!» و مطالبی را با فصاحت و بلاغت بیان می‏کند. من از بس برایم این مطلب جالب و جذاب بود دست از زیارت برداشتم تا ببینم این بزرگوار چه می‏گوید. همچنان مات و مبهوت شده بودم ولی کلمات دلربای ایشان را همچنان می‏شنیدم و ایشان گریه می‏کرد و با حضرت در حال صحبت بود. ولی یک مرتبه از نظرم غایب شد. [1] .

امام مهدی علیه‏السلام به اماکن مقدسه و مشاهد مشرفه، عنایت فراوانی دارد. یکی از سرزمین‏هایی که مورد علاقه آقا بقیةالله روحی فداه است کربلا، و بارگاه ملکوتی سالار شهیدان علیه‏السلام و برادر بزرگوارش حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام است، بنابراین، زائران محترم، توجه داشته باشند، با مشرف شدن به این مکان گرامی دو وظیفه مهم دارند: 

1. زیارت به نیابت از امام عصر علیه‏السلام که نشان دهنده معرفت زائر و مورد توجه قرار گرفتن او از سوی زیارت شونده و ملائکه است. 2. دعا برای تعجیل در فرج آقا امام زمان علیه‏السلام که بسیار مهم و با ارزش است. قطعا، امام زمان علیه‏السلام محتاج نیابت و دعای ما نیست، بلکه ما محتاج عنایت او علیه‏السلام هستیم. و این اعمال سبب جلب عنایت او علیه‏السلام خواهد شد. 

پی نوشتها:

[1] چهره درخشان قمر بنی‏هاشم ابوالفضل العباس، ج 3، ص 307؛ میر مهر، ص 111.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۰ ، ۱۱:۰۷
عبد الحسین(ع)
 

غریبتر از سید الشهدا...

سالها می گذرد ولی غمهای او پایان نیافته و هر روز مصائب تازه ای بر قلب مهربانش سنگینی میکند.عزیز زهرا(س) که چشمهایش به در مانده تا ما از سفر گناه بازآییم و نگوییم او غائب است که ما به سفر غفلت رفتگان از او غائبیم و از او بی خبر.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۰ ، ۰۱:۱۰
عبد الحسین(ع)

 

طبری در کتاب(دلائل الامامه) از حکیمه خاتون دختر حضرت جواد(ع) نقل کرده است که گفت:روزی امام عسکری(ع) به من فرمود: عمه جان دوست دارم امشب نزد ما افطار کنی زیرا امرمهمی در آن به وقوع می پیوندد.عرض کردم آن امر مهم چیست؟ فرمود: همانا قائم آل محمد امشب به دنیا می آید. حکیمه خاتون گوید:وارد خانه شدم اول کسی که با من بر خورد کرد حضرت نرجس خاتون بود ولی من در او نشانی از بارداری نیافتم. امام فرموده بود که نوزاد سپیده اول صبح به دنیا می آید. پس از اتمام نماز شبم به بیرون رفتم وستارگان را دیدم که ناپدید گشتند و فجر اول خیلی نزدیک شده. در دلم کمی شک افتاده بود که امام فرمود:عمه جان شتاب مکن پس گویا آن امر انجام شد سپس سجده کرد در دعایش چیزی می گفت که متوجه نشدم.  در این هنگام آرامش یافتم. لحظاتی بعد دیدم که نرجس به خود تکانی داد به او گفتم: نترس خدا نگهدارت باشد. کودک به دنیا آمد و به حال سجده قرار گرفت. او در سجداش گفت:لا اله الا الله. محمد رسول الله. علی حجه الله. آنگاه یکایک امامان را تا پدر بزرگوارش بر شمرد. کودک را نزد امام بردم و امام کودکگ را در آغوش گرفت و پای مبارکش را بوسید. سپس زبان در کام مبارکش نهاد و اسرار و معارف الهی را به او چشانید سپس به او فرمود: بخوان فرزندم. آن مولود مبارک لبها را گشود و خواندن قرآن را از بسم الله الرحمن الرحیم شروع کرد.

میلاد حضرت ولی عصر(عج) مبارک.

تعجیل در فرج حضرتش صلوات.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۰ ، ۱۷:۲۶
عبد الحسین(ع)