بسم رب سیدنا المهدی
چگونه به قلم بیاورم عشق را؟ چگونه بگویم از اشکی که بند نمی آید؟ چگونه بگویم از سینه ای که تنگ است؟ چگونه بگویم از قلبی که تند میزند؟ چگونه ؟
توفیق که نداشتیم برای نفس زدن در هوایی که یار نفس میزد اما تصاویر برایم فخر میفروشند و نشانم میدهند علی اکبران امام را، چه صورت های نورانی داشتند که از سیرت هایی پاک خبر میداد.. چه گونه های خیسی داشتند که از قلبی پاک و مشتاق خبر میداد.. چه روح بلند و جان سبکی داشتند که از عشق به شهادت خبر میداد.. چه مشت های سنگینی داشتند که از خشمی پولادین خبر میداد.. چه صدای مهربانی داشتند که از حب یار خبر میداد..
و چه عاشقانه صدا میزدند، یا سیدنا المهدی و نگاه به نائب المهدی میدوختند...
اینان اند نسل مقداد و ابوذر و سلمان ها برای علی(ع) ، اینان اند نسل همت و باکری و مصطفی چمران هابرای پیر خمین و اینان اند نسل علی محمدی، رضایی نژاد ، شهریاری و مصطفی روشن ها برای سید علی..
اگر دیروز سنگرشان از جنس خاک و خاکریز و سلاحشان از جنس تفنگ و گلوله بود امروز سنگرشان از جنس مدرسه و دانشگاه و سلاحشان از جنس کتاب و کاغذ و قلم است، دیروز دشمنشان رو در رو به پیکار آمده بود و امروز با خنجر برهنه در تاریکی وهمش در انتظار فرصتی برای خنجر از پس زدن است، دشمن هنوز همان دشمن و جبهه همان جبهه است. هنوز هم فرمانده کل قوا علی ست..
هنوز پناهشان دل شب و نافله عشق است، هنوز با یک نگاه به روی نائب المهدی گل از گلشان میشکفد و اشک شوقشان بند نمی آید. هنوز در انتظار فتح بابی برای شهادت نشسته اند و یک آن از مجاهدت نمینشینند. هنوز قلبی به وسعت دریا دارند و دین همچو آتشی در کف دست. هنوز با رمز یازهرا به دل دشمن میزنند و با رمز یاعلی اکبر جان میدهند..
هنوز عاشقانه ندای یا سیدنا المهدی در انتظار فرج طبیب الزهرا(س) و دیدار طلعت رشید یار سر میدهند...
خوش گفت سید شهیدان اهل قلم ، آری این دیار بار دیگر میزبان قدوم مبارکی است که راه تاریخ را به سوی نور میگشایند: حزب الله؛ مردانی که تندباد عواصف آنان را نمیلرزاند، از جنگ خسته نمیشوند، ترسی به دل راه نمیدهند، بر خدا توکل میکنند و عاقبت نیز از آن متقین است.
اسوهی حزب الله ابوالفضل العباس (ع) است و درس وفاداری را از او آموختهاند. وقتی با این جوانان سخن از عباس میگویی، در دل خود جراحتی هزار و چند صد ساله را باز مییابند که هنوز به خون تازه آغشته است؛ جراحت کربلا را میگویم.
اکنون وعدهی خداوند تحقق یافته است و قومی را مبعوث ساخته که محبوب او هستند و او نیز محبوب آنهاست، و چه چیزی خوشتر از ملامتی که در راه محبوب کشند؟ آماده شو برادر، جراحت کربلا هنوز هم تازه است و تا آن خونخواه مقتول کربلا نیاید، این جراحت التیام نمیپذیرد.
آری، اگر میخواهی که حزب الله را بشناسی اینچنین بشناس: او اهل ولایت است، عاشق امام حسین (ع) است و از مرگ نمیهراسد. سلام بر حزب الله.
بسیجی عاشق کربلاست و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نامها. نه، کربلا حرم حق است و هیچکس را جز یاران امام حسین (ع) راهی به سوی حقیقت نیست.
کربلا، ما را نیز در خیل کربلاییان بپذیر. ما میآییم تا بر خاک تو بوسه زنیم و آنگاه روانهی دیار قدس شویم.
خداوندا به ما آنچنان سطحی از بینش و بصیرت عنایت فرما تا جبهه حق را در طوفان بلایا و فتنه ها گم نکنیم، تا پای جان به پای اسلام بایستیم و حسین زمان را تنها نگذاریم، اگر امروز به قافله کربلا نرسیدیم فردا سر حسین بر نی را به تماشا خواهیم نشست.