یادداشت های یک جوان انقلابی

راه همت، راهی به وسعت آسمان است، قدم نهادن در این راه، همتی مردانه میخواهد

یادداشت های یک جوان انقلابی

راه همت، راهی به وسعت آسمان است، قدم نهادن در این راه، همتی مردانه میخواهد

اگر انسانهایی که مامور به ایجاد تحول در تاریخ اند از معیارهای عصر خویش تبعیت کنند دیگر تحولی در تاریخ اتفاق نخواهد افتاد. (سید شهیدان اهل قلم)
قلم به دست گرفته ام تا بنویسیم، از حق و حقیقت، شاید به مذاق تلخ بیاید اما سیاه نمایی نمیکنم، مینویسم از آنچه فکر میکنم باید بنویسم، از هر آنچه که دیگران نمی نویسند و یا از بیان آن ابا دارند، مهم نیست که در چشم خلق چگونه دیده شوی، مهم محبوب خالق بودن است. آمده ام تا جزئی از فلقی باشم که پیش از طلوع خورشید عدالت بر پهنه آسمان نشسته است.
دیر یا زود ظهور اتفاق خواهد افتاد، مهم این است که تو در آن چه نقشی داشته باشی و از آن مهمتر این است که بدانی تا حسین نیست مسلم فرمانده کل قواست..

۳۲ مطلب با موضوع «ویژه نامه» ثبت شده است

                   

              

السلام علیکِ یا زوجة وصی رسول الله . السلام علیکِ یا عزیزة الزهراء

السلام علیکِ یا اُمَّ البُدور السَّواطع یا فاطمة بنت حِزام الکِلابیه المُکَنّاة باُمِّ البنین و رحمت الله و برکاته.

سلام بر تو ای مادر مهربان بچه ها یا ام البنین(س).

روزی که به خانه امیر المومنین آمدی به بچه ها فرمودی من کنیز شما هستم نه مادرتان، و این گونه بود که پسرت عباس را دریای ادب تربیت کردی، زیرا که شما خود دریای ادب هستید.

وقتی غمِ زهرا، شد همدم مولا                تو آمدی  ای گل ، در  خانه  گل ها

بر دربِ حریمِ، کاشانه نشستی                یعنی که کنیزِ، این خانه تو هستی

                                                                                     محمدعلی شهاب

به مولا فرمودی فاطمه صدایت نکند، زیرا که بچه ها با شنیدن نام مادر ،یاد خاطرات ناخوشایند مادر مظلومه شان می افتند، و مولا شما را ام البنین نامید، مادر مهربان بچه ها...

وقتی امام سجاد بشیر را به مدینه فرستاد تا مردم را از واقعه کربلا و رسیدن کاروان بی حسین(ع) باخبر کند، بشیر گفت:خدا صبرت دهد که فرزندانت کشته شدند اما شما از امامت ، حسین(ع) خبر گرفتی. و بشیر گفت که تشنه سر از تن حسینت جدا کردند و عمودآهن به سر شیر پسرت عباس زدند.

گفتی باور ندارم که کسی بتواند به سر عباس دلاورم عمود آهن بزند و بشیر دلت را آتش زد و گفت: آخر دستان شیرپسرت را از تنش جدا کردند.

و در اشعار جان گدازت فرمودی: « ای کسی که فرزند رشیدم عباس را دیدی که همانند پدرش بر دشمنان تاخت، فرزندان علی علیه السلام همه شیران بیشه شجاعتند. شنیده ام بر سر عباس عمود آهنین زدند، در حالی که دست هایش را قطع کرده بودند ؛  اگر دست در بدن پسرم بود، چه کسی می توانست نزد او آید و با او بجنگد؟ »

انگار این بار هم ادب کرده ای و مزار خاکی و بی حرم برگزیده ای...

                تا وقتی زهرا مادرم، مخفی مزاره          ام البنین هم تو بقیع حرم نداره

یا فاطمه ام البنین، مادر مهربان بچه ها ، امروز در دل آرزوی زیارت مزار خاکیتان را دارم و مرغ دلم را در آن آستان مقدس که سجده گاه ملائک است پر داده ام.

تو را به ماهت عباس قسم میدهم عنایتی به ما تهی دستان آستان کرمت نما و دلهای گنه کارمان را برای وصال مولایمان مهدی جلا ده...

دعوتتان میکنم به زیارت حضرت ام البنین در ادامه مطلب...

هیچ کس رو در وبش دعوت نمیکنم به خواندن این پست ، چون این پست دلیه و خود بی بی ام البنین برا زیارت دعوت نامه میدن.

اگه دلتون شکست، التماس دعا...

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۴:۴۹
عبد الحسین(ع)

سلام و درود خدا بر شهدای والامقام ، اصحاب آخرالزمانی امام عصر(عج).

صبح پنج شنبه بود. یه خورده دلم گرفته بود. پشت میزم نشستم و بی اختیار قلم رو برداشتم.

شروع به گفتن یه شعر برا شهدا کردم. اولین بیتی که به ذهنم جاری شد این بود:

                               یاد اون مردا بخیر                  یاد ایرانفرد و ظهیر

این شعری که میگم یک سبک شور برا سینه زنیه.

تجربه واقعا عجیبی بود. ابیات خودشون و خیلی روان به زبانم جاری میشدن، اولین بار بود که انقدر راحت شعر میگفتم.انگار خود شهدا بودن که بهم میگفتن چی بنویسم.

 همچنین ابیات بعدی تا اینکه شعر کامل شد.

همون شب یعنی شب جمعه مجلسه روضه ای به پا کرده بودیم، به مناسبت ایام فاطمیه.

سخنران یه سید با صفایی بود که حسابی داغونمون کرد و یه توصیه کرد. گفت: دیگه فاطمیتونو به سید جماعت نسپرید که بر گرده بگه مادرمو تو کوچه ها زدن، محسنشو ازش گرفتنو...

خلاصه بعد کلی عشق بازی اومدیم بیرون. دم درب هیئت حاج مهران (از رفقای اهل دل بسیج، یه جوراییم حق مرشدی گردنمون داره) برگشت گفت: امیرحسین ، فردا سالروز شهادت شهید ایرانفرده(26 فروردین)، میخوایم بریم بهشت زهرا(س) به همراه همسر شهید. حتما شعر بیار که میخوایم سر مزار شهید سینه بزنیم.

آقا مارو میگی؟ خشکمون زد! آخه صبحش بود شعرو گفتم، اولین بیتشم اسم شهید ایرانفرد بود.

خلاصه فردا صبح با رفقای بسیجی، به همراه همسر شهید رفتیم سر مزار شهید ایرانفرد و شعری که خودش به زبونمون آورده بود تا تو سالگردش بخونم رو خوندم و جاتون خالی خیلی با صفا بود.

از طرفی هم همسر بزرگوار شهید با شنیدن اسم ایشون حالشون منغلب شده بود و با اشکهاشون فضارو عوض کرده بودند، جالب بدونید خود شهید ایرانفرد هم مداح اهل بیت(علیهم السلام) بودند.

اما متن شعر:

یاد اون مردا بخیر                    یاد ایرانفرد و ظهیر   

یاد اون با غیرتا                      یاد کاوه ها بخیر

یاد فلاح و نانکلی                   زبیدی و نیلوفری    

معینی و سیدامیر                  علافی ها و ناصری

ما موندیم و عکس شما           رو سردرای کوچه ها

ما موندیم و اسم شما            با مشتی از خاطره ها

سینه بزنید آی رفقا                دم بگیرید با شهدا

شور همیشگیمونو                 یا فاطمه زهرا، یا زهرا

                       یازهرایازهرا....

دلامونو خاکی کنید                همرنگ جبهه ها کنید

مثل شما با پای دل               راهییه  کربلا  کنید

عشق ما هم مثل شما          شهادته ، شهادته

وظیفمون تو این زمون              حمایت  از  ولایته

بو بکشید آی رفقا                  بوی خوشه یاسه میاد

جنت الاعلا بخدا                   حضرت عباسه میاد

بهشت بی جمال تو               دوزخه یا اباالفضل

هرجا برات گریه کنن              بهشته یا ابالفضل

هرجا برات گریه کنن              بهشته یا ابالفضل

زهرا به روی قلب من              نوشته یا اباالفضل

ایشالله خدا به برکت خون این شهدا یه روز مارو هم به آرزومون برسونه...

در حسرته جان و تنم     تنها دلیل بودنم

آه ای شهادت العجل     آه ای شهادت العجل


این هم عکس شهید. در وصیتش گفت: برایم تبلیغ نکنید فقط عکسم را بزنید تا شاید کسی ببیند و دگرگون شود.

                     

 پاسدار شهید ، امیروحید ایرانفرد

 تاریخ شهادت:66/1/26       محل شهادت: شلمچه      عملیات:والفجر 8   مزار:بهشت زهرا(س)، قطعه28

بعضی از دوستان عزیز سوال کردند قطعه ای که پیکر این شهید بزرگوار در آن قرار دارد کجاست؟

بهشت زهرا(س) ، قطعه 28، دقیقا کنار پیاده رو. وقتی از پیاده رو به سمت مزارش میرید ، به پایین پا میرسید.

کنار قبور شهیدان نانکلی.البته 26 فروردین که ما رفتیم یک بنر به مناسبت سالگرد اونجا نصب کردیم که عکس و نام شهید امیروحید ایرانفرد روش قرار داره.

حتما سر بزنید. آخه اونجا غریب افتاده. بچه کرج بودن ولی چون اون اوایل لشگر سیدالشهدا مال تهران بوده تهران دفن شدن. ما هم وقت کنیم سالی یک بار بتونیم بریم. شهید بزرگوارییه من که ازشون حاجت گرفتم، ایشالله شما هم میگیرید.

میخوام یه خاطره که فرمانده مون از ایشون برامون گفتن رو بهتون بگم.

روی خاکریز نشسته بود و همین طور که به افق خیره شده بود چشماش پر از اشک بود. گفتم: وحید ! داری گرییه میکنی؟ چییه دلت برا خانومت تنگ شده؟ گفت: نه خیالم از اون بابت راحته. گفتم پس برا چی انقدر ناراحتی؟ گفت آخه من این جوونارو از محل آوردم اینجا، اگه یه وقت چیزیشون بشه چه جوری تو صورت مادراشون نگاه کنم؟!

دوازده نفر از محل ما رفته بودند. از اون دوازده نفر که امضای فرمانده وحید پای برگه اعزامشون بود اولین کسی که شهید شد و جنازش رو دست اهالی محل تشییع شد ، امیر وحید ایرانفرد بود. شرمنده مادران محل نشد ولی همه رو شرمنده خودش کرد. چون از بچه های اطلاعات عملیات بود، دشمن شناساییش کرده بود و تک تیرانداز زده بود وسط پیشونیش.

یاد همه علی اکبرای خمینی(ره) بخیر، راهشون پر رهرو

"شادی روح بلندشون صلوات"

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۱ ، ۱۹:۴۹
عبد الحسین(ع)

میخواهم بنویسم اما نمی توانم. میخواهم از مادر عشق بنویسم اما نمیدانم چگونه. دلم در دریای غربت بی انتهایش گم شده...

وضو میگیرم و دو باره دست به نوشتن میبرم.

آخر به کدامین جرم و گناه...؟

گیرم که اصلا آن خانه وحی خدا نبود...

                         گیرم که خانه خانه ی وحی خدا نبود         آتش به بیت ام ابیها روا نبود

                         آن بانویی که حرمت قرآنی اش سزاست   در کوچه اش تهاجم اعدا سزا نبود

آیا مزد رسالت مودت فی القربا بود؟ یا... 

                       پرداخت شد بهای رسالت عجب چه زود     پس بیعت ولای علی بی بها نبود

         نامردی است ضربه به گل بی هوا زدن       آیا هجوم سیلی تان بی هوا نبود؟ 

غم مادر سادات بزرگترین غم های اهل بیت است.

به خدا سوگند که اگر شش ماهه حضرت زهرا بین در و دیوار شهید نمیشد ، شش ماهه ابی عبدالله در کربلا هدف تیر جفا نمیشد. اگر بازوی مبارک حضرت ماه مورد جسارت قرار نمیگرفت، بازوان ماه بنی هاشم از بدن جدا نمیشد. واگر روی ناموس خدا در مدینه نیلی نمیشد ، در کربلا نوامیس رسول الله سیلی نمیخوردند.

شرمنده ام مادرجان. شرمنده ام که در کمال بی غیرتی نشسته ام ...

شرمنده ام که حتی الگو های معاصرمان را هم فراموش کرده ام ...

شهدا را میگویم. همانها که پشت پیراهن خود می نوشتند: میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم...

آقا جان آجرک الله فی مصیبت امکم...

        دارد زمان آمدنت دیر می شود                  دارد جوان سینه زنت پیر می شود

        وقتی به نامه عملم خیره می شوی        اشک از دو دیده ی تو سرازیر می شود

        کی این دل رمیده ی من هم زُهیروار        در دام چشم های تو تسخیر می شود؟

        این کشتی شکسته ی طوفان معصیت    با ذوق دست توست که تعمیر می شود

        حس می کنم که پای دلم لحظه ی گناه   با حلقه های زلف تو درگیر می شود

        در قطره های اشک قنوت شب شما        عکس ضریح گمشده تکثیر می شود

        تقصیر گریه های غریبانه ی شماست       دنیا غروب جمعه چه دلگیر می شود

                                                                                                               وحید قاسمی


این عکس زیبا از پایگاه رحیم گراف.

اشعار زیبا از پایگاه مادر بهشت (varesansarallh.blogfa.com)

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۱ ، ۱۲:۳۵
عبد الحسین(ع)

              گلها همه با اذن تو برخواسته اند

                                                                           از  بهر  ظهور تو  خود  آراسته اند

              مردم همه در لحظه تحویل سال

                                                                          بی شک فرج تو از خدا خواسته اند

یک بهار دیگر هم آمد و یک زمستان دیگر از عمر بی برکتم گذشت...

اما هنوز بهار دل خزان زده ام نیامده...

روز ها نو نشده کهنه تر از دیروز است            گر کند یوسف زهرا نظری نوروز است

آقای گلم ، کی میشود زنده شدن زمین را با زنده شدن دل های یخیمان با یمن قدوم شما جشن بگیریم؟

ایام غم عظمای در و دیوار و مادر جوانتان نزدیک است...

باید دوباره لباس های مشکی را که محرم مادرتان تنمان کرد بر تن کنیم و در این غم عظمی به عزا بنشینیم.

آقا جان، میدانم خط نامه ام کوفی است ولی تو را به آن پهلوی شکته قسم میدهم بیا...

بیا تا نگویند...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۱ ، ۱۳:۵۴
عبد الحسین(ع)

به نام خدا، نامی که هرگز از وجودم دور نیست و پیوسته با یادش آرزوی وصالش را در سر داشتم.

من زنگی را دوست دارم، ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم. از هر آنچه که مرا از خدایم دور میکند، از فریب مادیات متنفرم. علی وار زیستن و علی وار شهید شدن، حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست دارم.

درست حدس زدید، این جملات آسمانی هرگز نمیتونه از زبان آدمی خاکی مثل من که دست و پاش که هیچ ، دلش هم اسیر دنیاست گفته بشه. خالق این جملات زیبا حاج همته، سردار بی سر، عبد مخلصی که با خدای خودش عهد بسته بود مثل مولای غریبش ، مثل کسی که زندگیش در گرو چرخش چشمانش بود از دنیا بره.

وقتی مادر حاجی سر محمد ابراهیم باردار بود قسمتشون میشه برن کربلا. سختیای سفر باعث میشه وقتی میرسن کربلا مادرشون مریض بشه و دکتر میگه که بچه از دست رفته. مادر حاجی میره حرم امام حسین و به آقا میگه: آقا من به عشق شما اینجا اومدم. راضی نشو بچم رو از دست بدم. تو همون احوالات یه گوشه حرم خوابش میبره. تو خواب میبینه حضرت زهرا میاد و یه پسر رو میده دستش و میگه مواظبش باش.

حالا همون آقا که سبب شفای حاجی بوده میخواد که حاجی مثل خودش بی سر از دنیا بره.

دیشب با بچه ها برای سالروز شهادت حاجی یه ایستگاه صلواتی زدیم، چای دارچین و خرما. بیش از این بودجه نداشتیم. ولی کار واسه حاجی دلی بود. بعضی از بچه ها راضی نمیشدن لباس خاکی تن کنن. شاید خجالت میکشیدن، ولی تا گفتم شما رو به شهید همت قسم میدم بپوشید، همشون پوشیدن. شب بیاد ماندنی بود. آخه برا اولین بار بود که برا سالروز شهادت حاجی یه حرکتی میکردیم.

دیشب خیلی داغون شدم. آخه دیشب یکی پرسید به چه مناسبته؟ گفتم سالروز شهادت شهید همت. گفت: همت؟ همت دیگه کیه؟ حاجی شرمنده. مرامت که هیچ، هنوز اسمتم نشناختیم. واقعا تقصیر کیه؟

امشبم شبگروه عمومی پایگاه بود و خوشبختانه با روز شهادت حاجی مصادف شده بود. یکی از راوی های دفاع مقدس که با حاجی تو جبهه بود رو دعوت کردیم. خیلی عالی بود. همه زده بودن زیر گریه. یه جورایی جلسه نور بالا میزد. انگار خود حاجی تو جلسه بود و رو سرمون دست نوازش میکشید.

راوی میگفت حاجی خیلی ماه بود. عین صورتش. میگفت نگاه حاجی تو دل همه بچه ها رسوخ میکرد. میگفت حاجی با نگاهش آدم میساخت.میگفت فقط سر لشگر نبود،وقتی میومد خودش یه لشگر روحیه بود برا بچه ها.

گفت تو خط مقدم زیر فشار شدید بودیم. محسن رضایی به حاجی میگه بمون قرارگاه ، خطرناکه. گفته بود بسیجیام دارن جون میدن ، چجوری بمونم. رفت که نیرو بیاره. روی موتور بود که به قولی خدا چشمای قشنگشو با قابش میبره.

میخوام بگم حاجی جون ، میشه امشب یه نگاهی هم به دل آلوده به دنیای ما کنی؟ ما ها رو هم مثل خودت آسمونی کنی؟

حاجی داغون شدیم از دنیا. داغون شدیم از گناه و منیت. کمکمون کن تا دیگه دنیا رو برا خودمون نخوایم. مثل شما دنیا رو فقط برا امام زمانمون بخوایم.

وقت کردید یه نگاهی به"شب زفاف همت" در آرشیو وبلاگ بندازید.


ببخشید که دیر به دیر سر میزنم. سرم حسابی شلوغه. دعا کنید مشغول به دنیا نباشم.

شادی روح حاج همت صلوات.

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۰ ، ۲۲:۴۸
عبد الحسین(ع)

رهبرا ممنون...

ممنون که انقدر شجاعانه پای تمام آرمان هایمان ایستاده اید و خلیل وار بت های زمانه را یکی پس از دیگری در هم میشکنید. ممنون که بر خلاف عرف های دیپلماتیک رجال امروزمان عمل کردید و سیلی محکمی در گوش فرزندان ناخلف بنی اسرائیل زده و آهنگ زیبایش را در گوش امت نواختید.

حقیقتا به این که ایرانیم و جزئی از این دریای خروشان، به خود بالیدم و از این که چنین مرد شجاعی رهبر و مولایم است افتخار کردم. با آمدنت ، با خطبه سرائیت با حضور گرمت، هرگز غبطه نخوردم که زمان خمینی کبیر را درک نکردم. چون من هم در زمان خود خمینی کبیر دارم.

حضرت آقا با این بیانات کوبنده خواستند که بگویند ما دوراندیش تر بوده ایم و از پیش وارد این جنگ شدیم. هر دو جبهه میجنگند ولی جنگ ما و اسرائیل از زمین تا آسمان تفاوت دارد.

ما مردانه و روی زمین، رو در رو میجنگیم. چون تواناییش را داریم. ولی اسرائیل روبهانه و ناجوانمردانه چنگال نفرت و کینه اش را در ساحت مقدس علمی ملتی میفشارد که عزتمندانه برای خودکفایی و شرفش با دست خالی تلاش میکند. دست به ترور مردانی میزند که حاضر نشدند عزت و شرف و آبروی مملکت خویش را با آخور خوب در بهشت پوشالیشان که متاسفانه آرزوی بسیاری از دنیاطلبان است عوض کنند.

آن ها با کشتن ناجوانمردانه ابدال ما ملت ما و جوانان مارا بیدارتر میکنند و جان تازه ای در پیکره ی انقلاب مقدسمان میدمند ، اما ملت ما و جوانان ما روز به روز آنها را در این جنگ نا امید تر میکنند. به گونه ای که حتی از حفظ مواضع پلید خود عاجزند ، چه برسد به پیشروی.

ما اگر در این جبهه و فقط برای دفاع از آرمان های مقدس مان میجنگیم ، از گفتن آن ابایی نداریم و صریحا اعلام میکنیم. ولی این اسرائیل بزدل است که هرگز جنایات و ظلمی که بر ملت های مظلوم در ادوار مختلف تاریخ روا داشته را نمیپذیرد و مدام در پی توجیه اشتباهات جبران ناپذیر خود است.

ما از ملتی طرفداری میکنیم که برای دفاع از وطن و موطن خود، برای دفاع از شرف و ناموس خود با اتکا به خداوند متعال مظلومانه و البته مردانه میجنگد. اما اسرائیل برای اهداف خبیس و شومی که آن ها را به گور خواهد برد و رویای نیل تا فرات را در خواب هم نخواهد دید، مزدورانی را اجیر میکند که از انسانیت بویی نبرده اند و فقط برای مقاصد حیوانی پول و قدرت بزدلانه نبرد میکنند.

خوشحالیم که امسال دیگر به تنهایی شمعهای کیک تولد انقلاب را فوت نمیکنیم و ملت های بیدار شده از خواب غفلت منطقه که از انقلاب و رهبر ما الگو گرفته اند در فوت کردن این سی و سه شمع و دعا برای استواری آن تا ظهور حجت خدا ما را یاری میکنند. با این بیداری کمی از غربت در آمده ایم. خدا را شکر.

آری ،    ما هر جا دخالت کنیم صریحا می گوییم همچنانکه به علت ضدیت با غده سرطانی رژیم صهیونیستی در دو جنگ پیرزومند 33 روزه و 22 روزه دخالت کردیم  و از این پس نیز هرجا هر ملتی یا گروهی با رژیم صهیونیستی مبارزه و مقابله کند ما به او کمک می کنیم و هیچ ابایی هم از گفتن این مسئله نداریم.

اما در این جشن جای شهدایمان را خالی کنیم. آن ها که رفتند تا بمانیم، تا راحت تر نفس بکشیم، تا افتخار کنیم به قطع ید شیطان از دامان مقدس ایران. جای احمدی روشن ها خالی...

در بهار آزادی ، جای شهدا خالی...


اما بعد: این پوستر از پایگاه ارزشی رحیم گراف که در پاسخ به لبیک شرکت سامسونگ به سیاست های پلید اسرائیل در نظر گرفته شده. از همه ارزشی ها میخواهیم که این پوستر را پخش کنید.

۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۰ ، ۲۰:۲۲
عبد الحسین(ع)

به عقیده خیلی از صاحب نظران انقلابی ، شعار زدگی از بزرگترین آفت های یک انقلاب است. شعارزدگی یعنی اکثر مسئولین جمهوری اسلامی ایران. شعار زدگی یعنی زبان چرخاندن و نه عمل. شعار زدگی یعنی پنهان کردن کم کاری ها و قصور مسئولین مملکت پشت شعارهای انقلابی.

به کدام سو میرویم؟ وظیفه مسئولین جامعه چیست؟ کار مسئولین شده "همان طور که حضرت آقا فرمودند..." یا   "با توجه به فرموده ی مقام معظم رهبری..." ویا "همان طور که مقام عظمی ولایت تاکید دارند...".

پس عمل چه میشود!؟ عمل به فرموده های این مصباح هدی کجای مسئولیت های شما قرار دارد؟ بر اساس نام گذاری های حکیمانه ی رهبری حرف میزنند ولی عمل نمیبینیم. میگویند سال همت مضاعف ،کار مضاعف اما همت وکار مضاعف نمیبینیم. آنچه بیش از همه به چشم میخورد این اختلاس های بی شرمانه است. چقدر حضرت امام از همان اوایل دوران سازندگی بر مسئله مبارزه با فساد تاکید کردند، حضرت آقا راهکار مبارزه با فساد به مسئولین ارائه کردند. ولی کو گوش شنوا؟ اون از نابسامانی های دوره سازندگی ، اون از آشفته بازار میدان یابی ضد انقلاب و اصلاحات، بعد از این همه دل خون شدن آقا و مردم از مسئولین و دولت، دلمان خوش بود بوی رجائی آمد. اما آقای رجایی2 هم فقط در سطح شعار در دور اول و در سطوح دیگر در دور دوم که یاد آوری آن تجدید خاطرات بد منظر است باقی ماند. کو عامل به دستور ولی؟ بعد میشود گندهایی که بالا می آید و آبروی نظام را میبرد.

کار را به جایی میرسانند که آقا بیاید و درد دل بگوید و گله کند از بی اعتنایی ها. پس کی میخواهیم متوجه بشویم که هستیم و کجای راه؟ آیا راهی که در آن قرار داریم صراط مستقیم است ؟ یا حالا که چشم کل عالم به فرمایشات گرانمایه رهبر انقلاب ماست، ما به عقل ناقص خود تکیه کرده ایم و از خود ایدولوژی ارائه میدهیم.

ای کاش تا دیر نشده بیدار شوند آن غافلان از ولی زمان. دشمن ، دشمنی اش با نظام و قلب تپنده ی آن یعنی ولایت را با هر کاری که میتواند بکند نشان میدهد. اما امان از آن دشمنی که خواه آگاهانه و خواه جاهلانه در لباس دوست و خیرخواه نظام به این انقلاب که ثمره خون شهدا و دعای خیر امام زمان و پرچمدار حقیقی انسانیت در عالم است ضربه میزند.

آگاه باشید که دشمن ما خوب کارش را بلد است و میداند کجای این پیکره را هدف قرار دهد. اما یدالله فوق ایدیهم وبعد این امت حزب الله است که مثل کوه هنوز پشت ولایت است و با روشنگری های این مصباح هدی است که دوست را از دشمن باز شناخته و صراط ،البته از نوع مستقیمش، را با معیار های او که معیار های اسلام ناب محمدی(ص) است به سوی قله های نور و معرفت می پیماید.

در این جمعه که حال و هوایش با جمعه های دیگر متفاوت است و بوی خمینی(ره) میدهد همراه میشویم با امت حزب الله و دوگانه ی آدینه را به امامت عشق اقامه میکنیم و بار دیگر با آرمان های معمار کبیر انقلاب و جانشین بر حقش علی زمان بیعت میکنیم تا مشتی محکم بار دیگر بر دهان دشمنان کور دلش باشیم.


اما بعد: السلام علیک یامظلوم ، یا ابالمهدی

سلام ای حضرت سلطان قلب های عاشق. سلام ای پدر عشق. تو را میخوانم از سر دلدادگی و ارادت به میوه دلت مهدی.  همان که چون امشبی به دستان مبارکش سیراب شدی و با گریه بر غربت و تنهاییش بعد تو غزل خداحافظی را خواندی.

بعد از تو و پاره پاره شدن جگرت به رسم هم نامی ات با عموی غریبت، جگرگوشه ات آواره صحرا و بیابان گرد چادر نشین شد. شاه عالم امکان بخاطر گناهان کبیر من صغیر سر به بیابان نهاده. پس چرا من هنوز زنده ام ونفس میکشم؟ پس چگونه در روضه هایشان نفس میزنم و نوکری میکنم؟ پس چرا زمین دهان باز نمیکند تا مرا در خود فرو برد؟

ای وای! ای وای که یادم نبود بر سر خان کریمانه ی مادرم زهرا نشسته ام و مشمول دعای شفیعه ی دوسرا هستم که با این روسیاهی هنوز نوکری این خانواده را میکنم. راستی نمیدانم با چه رویی شما را مادر خطاب میکنم! شاید شما مادر روسیاهان هم میشوید که این زبان لال نمیشود که به شما بگوید مادر...

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۰ ، ۱۱:۰۰
عبد الحسین(ع)

امشب آخرین روز ماه صفره و این خان محبت داره با دستای با برکت ولی نعمتمون امام رضا جمع میشه.

انگار همین دیروز بود داشتیم محیای میزبانی از ماه خون خدا میشدیم، انگار همین دیروز بود داشتیم مسجدو سیاه پوش میکردیم، ولی امشب رفتیم که بعد از دو ماه با سیاهی های ارباب خداحافظی کنیم.

هرکی یه جارو به عهده گرفت، سهم منم سه گوشای تو هیات مسجد بود. همین طور که چشامون بارونی بود و باورمون نمیشد که انقدر زود تموم شد، سیاهی هارو پایین میاوردیم و میبوسیدیم و به چشمامون میذاشتیم و تا سال بعد باهاشون خداحافظی میکردیم. ولی کی میدونه آیا میتونیم محرم سال بعدو ببینیم؟!

همین جور که مشغول جمع کردن سه گوشا از تو هیات بودم میدیدم که مردم میان در مسجد و شمع روشن میکنن و همین طور که دستاشون رو به نرده های لنگه ی بسته ی درب مسجد آویزون کردن و اشک به چشم دارن با خدای خودشون راز و نیاز میکنن.

خیلی زود رفت...کلی برا محرم و صفر برنامه ریختیم که رو خودمون کار کنیم، دل امام زمانمون رو شاد کنیم ولی نشد و فرصت ها از دست رفت. اگه همه ی عمرمون به این زودی و با این غفلت بگذره چی!!!             

خدایا... ازت ممنونم که اجازه دادی محرم و صفر امسال رو ببینم و در غم عظمای اربابم بگریم و بر سروسینه بزنم. درسته ما لایق نبودیم و در خور شایستگی ارباب نوکری نکردیم ولی ایشالله خود حضرت زهرا به کرمش از ما قبول کنه.

خدا حافظ ای روضه ی مسلمییه و عطش. خداحافظ ای روضه ی رقیه و دو طفلان و قاسم و عبدالله. خداحافظ ای روضه ی "جوانان بنی هاشم بیایید...". خداحافظ ای روضه ی"ای اهل حرم میر و علم دار نیامد...". خدا حافظ ای روضه ی "امشبی را شه دین در حرمش مهمان است...". خدا حافظ روضه ی جگر پاره پاره و تابوت با تیر گل باران. خداحافظ...

میگن دیگه ایام غم و غصه به سر اومد و دیگه بچه شیعه ها عزا رو بذارن کنار. ولی من میگم چه جوری خنده به لب بیارم وقتی همین روزاست که میریزن در خونه ی مادرم زهرا. در خونشو به آتیش میکشن و محسنشو ازش میگیرن. چه جوری خوشحال باشم که از این روزا بود که مصیبت های بیشمار اهل بیت آغاز شد...

عبد والله یا زهرا ما ننسا حسینا...


پی نوشت: این عکس فوق العاده از پایگاه"رحیم گراف". آدرسش در پیوندهای وبلاگ موجوده.


۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۰ ، ۲۳:۴۶
عبد الحسین(ع)

سلام آقاجان.

سلام من به آن قبر خاکی بی شمع و چراغت... سلام من به آن بدن دوخته شده با تیر جفا به تابوتت... سلام من به قلب زینب صبور که نظاره گر پاره های جگر عزیزترینش است...سلام من به غربت بی انتهایت... سلام من به تو مولایی که حتی در بین شیعه هایت هم غریبی...

سلام من به تو و آن راز دفن شده در سینه ات... سلام من به تو و آن مادر پهلو شکسته ات...

السلام علیک یا کریم...

چی میشد اگر جای شیعه ی گنه کار تو بودن، یا کریم مزار خاکی ات بودم. تا امشب که هیچ زائری بر مزارت

نمی گرید با کبوتر هایت بال خود را فرش قدوم مادرت زهرا میکردیم و خاک چادرش را سرمه ی چشمان ماتم زده...

ببخش آقاجان که یادمان رفته که هستیم و کاسه لیس که. ببخش که مولای کریم خود را ساده و کودکانه به متاع پوچ دنیا میفروشیم. ببخش که یادمان میرود تا ابد مدیون آن صورت نیلی و آن پهلوی شکسته ایم. ببخش که فرزند غریبت مهدی را در غربت گناهانمان رها کرده ایم...

مرا ببخش که قسمت میدهم... ولی آقاجان این آخرین تیرم در تیردان عمرم است.

تورا به پهلوی شکسته مادرت قسم میدهم... امشب از خدا بخواه و واسطه بخشش گناهان بیشمارم شو. واسطه شو تا مولایم مهدی مرا به خاطر سیه روییم فراموش نکند. تا مرا در شمار یارانش ببرد.

تا یک کلام مرا برای خود بخرد...


۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۰ ، ۱۸:۱۵
عبد الحسین(ع)

سلام به همه دوستان انقلابی و ولایت مدارم.

یکی دو ماه پیش یه مستند به دستم رسید به نام خط و نشان رهبر. درو غی بزرگ از دروغ پردازی بزرگ که معرف حضورتون هست بله بی بی سی. شبکه ای وابسطه به حکومت منحوس انگلستان که عناد و دشمنی آن با مردم ما دیرینه است.

حتما به روشنی از اهداف استعمار فکری این شبکه و هم پیمانان وطن فروش و قالبا بهاییش آگهاهید و پس از رسوایی های بیشمارش در سالهای اخیر هم چون ساخت و پرداخت قتل ندا آقاسلطان و سوزاندن دختر دانشجوی ایرانی مقیم کانادا و... مطلعید. این بار هم در راستای هدف نشانه روی قلب تپنده انقلاب که همان ولایت است دست به ساخت مستند نمایی با حضور عناصر خود فروخته ای که در ادامه به آنها پرداخته میشود زده است.

تصمیم گرفته ام حالا که در آستانه سالروز حماسه نهم دی هستیم تحلیلی از این مستند نما را در اختیار شما دوستان قراردهم تا با واقعیت های پشت پرده آن آشنا شوید. دعوت میکنم به ادامه مطلب رفته و پس از مطالعه دیدگاهتون رو بیان کنید.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۰ ، ۱۴:۳۹
عبد الحسین(ع)